2777
2789
عنوان

بابایه بد

| مشاهده متن کامل بحث + 368 بازدید | 27 پست
من از بابام نجات پیدا کردم الانم شوهرم میگم کولرو راه بنداز میگه هوا خوبه که    

الهی کباب شد دلم

یه دختر معمولی با کلی ارزوهایه قشنگ.قسم میخورم که به تک تکشون برسم.چون ارزومه پنچر شدن بدخواهامو ببینم 
اینجا الان 17 درجه اس منم سرمایی ام حس میکنم دارم یخ میزنم الان😂کاش زودتر هوا گرم بشه عاشق افتاب و ...

کاش میشد هوا رو از طریقه مجازی فرستاد

یه دختر معمولی با کلی ارزوهایه قشنگ.قسم میخورم که به تک تکشون برسم.چون ارزومه پنچر شدن بدخواهامو ببینم 

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

بابای من به شدت گرمایی هس

دائم اسپیلت روشنه 

ما با پتو تردد میکنیم  

الانم یه پتو مسافرتی دورمه

وی لاو یو pmc🤚

کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!
بابای من به شدت گرمایی هس دائم اسپیلت روشنه  ما با پتو تردد میکنیم     الانم یه پت ...

خوش به حالت.من از گرونی نمیرم ابپز شدنم حتمیه

یه دختر معمولی با کلی ارزوهایه قشنگ.قسم میخورم که به تک تکشون برسم.چون ارزومه پنچر شدن بدخواهامو ببینم 
خوش به حالت.من از گرونی نمیرم ابپز شدنم حتمیه

والا من الان صدام گرفته خوشبحالت داره ؟

  

کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!

اینجا ۱۶درجه اس. بارونم میباره. کجایی استارتر?

نظرت مخالف پستی هست که ثبت کردم? به جهنم ریپلایم نکن! فقط درمورد مسائل مربوط به بچه داری نظرات مخالف را پذیرا میباشم.   
والا من الان صدام گرفته خوشبحالت داره ؟    

یه دهن بخون فیض ببریم.لبایع بابام بی حس شده از بس فوت کرده

یه دختر معمولی با کلی ارزوهایه قشنگ.قسم میخورم که به تک تکشون برسم.چون ارزومه پنچر شدن بدخواهامو ببینم 
مشهد.شما چی؟

آذربایجان غربی. بالای نقشه  😆

نظرت مخالف پستی هست که ثبت کردم? به جهنم ریپلایم نکن! فقط درمورد مسائل مربوط به بچه داری نظرات مخالف را پذیرا میباشم.   
آذربایجان غربی. بالای نقشه  😆

جوووون.برم حرم دعا کنم هوا جا به جا شه

یه دختر معمولی با کلی ارزوهایه قشنگ.قسم میخورم که به تک تکشون برسم.چون ارزومه پنچر شدن بدخواهامو ببینم 
یه دهن بخون فیض ببریم.لبایع بابام بی حس شده از بس فوت کرده

😄😄😄😄😄😄من ک سلما خولده ام

کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز