2726
عنوان

دلم گرفته.. 😣

| مشاهده متن کامل بحث + 2800 بازدید | 164 پست
سلام عزیزم... خدانکنه...  واقعا فکر میکردی اون ادم مغرور میاد از من خواهش میکنه که برگردم... ؟ ...

مواد مخدر آدما رو بی غیرت و مشنگ میکنه، نمیفهمن چه خبره بی اهمیت میشن. 

از صمیم قلبم برات آرزوی خوشبختی دارم باران جان، تو دختر خوش قلبی هستی، برای منم دعا کن عزیزم با دل پاکت

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

2728
یعنی غرورشونو ترجیح میدن به زندگی و سرنوشتشون.شوهرت چندسالشه باران؟

غرور نمیدونم هست یا نه..فقط میدونم خیلی بیخیال بود و شاید حتی راضی بود کاملا که زندگیمون داره تموم میشه ، چون خیلی وقت بود کم اورده بود.. و رفتارش عوض شده بود.  اون موقع منم بهش میگفتم چرا رفتارت عوض شده میگفت تو منو عوض کردی!  رفتار تو باعث شد! 


26 سالش بود.. همش میگفت زود ازدواج کردیم..  نامرد همش بااین حرفا دلمو درد میاورد... زود اومدم خواستگاریت.... 

همون اول راه کم اورده بود.. 

New life is beginning
مواد مخدر آدما رو بی غیرت و مشنگ میکنه، نمیفهمن چه خبره بی اهمیت میشن.  از صمیم قلبم برات آرزو ...

دقیقا.. بی غیرت از قبل شده بود مشنگ هم این مدت شد.. اصلا انگار تو باغ نیست دیگه... 

ممنون عزیزم از محبتت.. ان شاالله هرچی میخوای برات پیش بیاد   

New life is beginning
همشون قلدری بلدن و اولدورم بولدوروم..همینکه احساسی نشدی برگردی به قبل باز خوبه کسی که یک ذره پشیمون ...

اره اصلا پشیمون نبود.. وگرنه شاید یکم دلم میسوخت ک زندگیم داره تموم میشه...

New life is beginning
باران جان قوی باش درستو بخون یه شغلی پیدا کن‌.حیفه واقعا

اره تو همین فکراهستم.  دنبال کارم ک بتونم مستقل شم... درسمم دوست دارم ادامه بدم ولی متاسفانه رشته من تو استان خودمون کارشناسی ارشدش فقط تو غیرانتفاعیا هست.  دانشگاه دولتی ارشد رشته مو نداره.  امیدوارم تا سال اینده اضافه کنن.. 

New life is beginning

سلام عزيزم

اميدوارم واست همه چى بهترينا باشه و به وجود بياد و بخاطر شرايطى كه توش هستى واقعاً متاسفم

من البته همچين حالتى نداشتم ولى در كل دوست داشتم تجربم را بگم

بعضى وقتا ما هيچ فرصتى به طرف مقابلمون نميديم

يعنى ايشون ايا به شما توضيح دادن كه حشيش ميكشن يا نه ؟

چون يه زندگى حيفه كه اينطورى تموم شه

ايا تو دوران دوستى نامزدى اين حسو داشتين كه حشيش ميكشه ؟

و ايا واقعاً حشيش بوده و پدر ايشون مطمئن بودن كه هست ، و ايا شوهرت واقعاً مصرف ميكرده اينا همه سوالن

مطمئنا هم كسى دلش نميخواد عروسى بقيه به هم بخوره و به همين دليل شوهر عمش هى اينو تكرار ميكرده

من قرار بود تو عيد عروسى كنم ، هفته دوم اسفند زمانى كه نامزدم داشت بلاخره بعد از ٥ ماه برميگشت ايران كه عروسى كنيم ، روزى كه داشت ميومد من و مادرش يه چيزى بينمون به وجود اوند و من ز زدم به نامزدم كه ٥ ساعت بعدش پروازش بوده و گفتم كه من نميتونم و ازين حرفا و با حال بد ، و قرار بود فردا شبش كه ميرسه من برم دنبالش و نرفتم و بعد هم اونم زنگ نزد به من و من هم زنگ نزدم ، شايد ٥ روز بعدش ز زد كه من ور نداشتم و فرداش ما رسمى به هم زديم ! يعنى ما به واسطه گفتيم كه نميخوايم و بهم بخوره و خودمون كلى فكر كرديم ، كه اون بچه ننه هست حتماً يه چيزى گفتن روش تاثير گذاشته و اينكه خيلى نامرده چرا يه زنگ نزده ، در هر صورت سه هفته بعد از اون عمه نامزدم ز زد و گفت اينطورى جدا نشن و برن پيش مشاور ، خلاصه رفتيم تست ازدواج داديم و غيره ، در كل هم گفتن به هم نميخورين و البته من پا فشارى دارم كه به هم ميخوريم ،

اينو بهت بگم كه من خيلى زوز قضاوت كردم اون موقع

تامرد چرا زنگ نزد ؟ وقتى ٣ هفته ديگه عروسيمونه

چقدر ادم بى مسئوليتيه

ديروز پيش يه مشاور رفتم

گفت تو ٥ ساعت قبل پرواز ز زدى اعصابشو خورد كردى

فرداش قرار بوده برى فرودگاه دنبالش كه نرفتى

چرا اون بايد به تو زنك ميزده

اصن زنگ هم زده چرا جواب ندادى بهش ؟

تازه من تو حال بدم گفته بودم كه نميتونم مامان باباتو تحمل كنم

در كل بگم كه حق رو به اون ميدم

نه اون نامرده نه بو مسئوليته و هر دوش من بودم

من نميگم شما بدىًاصلاً

ولى اين جا افتاده واسه ما كه چرا پسر نمياد جلو و ...

و اون موقع هر چيزى كه گفته تا الان مياد جلو چشمت و همرو بد ميگيرى

مثل همين كه گفته چرا انقد زود اومدم خواستگاريت

ميتونى دوتا برداشت كنى يكى اينكه اون خيلى بى مسئوليته و دوم اينكه اون ناراحته به اين خاطر كه نميتونه بهترينارو واست فراهم كنه و نظرش اينه اگه دير تر ميومد با دست پر ميومد ،

از اون طرف شما حشيش ميگى پيدا كردى از پدرش پرسيدى

بدون صبر و هيچى فرداش هم به خانوادت گفتى

از طرف اون ببين قضيه رو

اولاً معلوم نيست واقعاً حشيش بوده يا نه و اين تشخيص پدر ايشون درست بوده يا نه

دوم اينكه اگه بوده بايد چند روز مهلت ميدادى

ما هممون خيلى تحملمون كمه

منم همينطوريم

ولى اين خيلى خوب نيست

خب شايد اول حشيش نبوده و شايد مال ايشون نبوده و شايد هزار دليل قانع كننده ديگه داشته كه نه اصن ربطى به ايشون نداشته

در كل بگم كه ازدواج چيه ؟ غير از اينه كه ادم دو نفره پيشرفت كنه و به هم كمك كنه و پشت همديگه باشه؟

ولى شما پشت شوهرتو خالى كردى

منم پشت نامزدمو خالى كردم

و اين اشتباهه

خيلى چيزا تو زندگى خصوصى بايد خصوصى بمونن

خب الان سر اين مسئله شما شب شده صبح رفتى به خانوادت گفتى قبل از اين به خانوادش گفتى با اينكه حدس ميزدى كه مواد باشه

از ديد ايشون هم شما به جاى صبر و به جاى اينكه با خود ايشون صحبت كنى رفتى به خانوادت گفتى

به خانوادش گفتى و ابروى اونو بردى

ايا اون ميتونه دوباره تو چشم پدر تو نگاه كنه ؟

ازونور ايا ميتونه ديگه اعتماد كنه ؟

مسائل زندگى اخه اين نيست

شما فك كن در اينده نتونين بچه دار بشين كه يه چيز شخصيه

و مشكل از ايشون باشه

خب رو اين حساب ميدونه شما باز همچين چيزى رو ميرين به همه ميگين به جاى حمايت به جاى صبر

پس اعتماد اونم از بين رفته

واقعاً ببخشيد اگر حرفام تند بود و ناراحت كننده

من وضعيت مثل شما تقريباً دارم

اون نامزد نامرد و بچه ننه اى كه من ميگفتم خيلى مرده و خيلى مستقل و مسئوليت پذير

ولى من به خاطر گيراى الكيم و چيزاى ديگه همه چيزو از بين بردم

و الان من بايد دلايل منطقى واسش بيارم كه بمونه ...

و همه اون بچه بازيامو توجيه كنم

به نظر من طلاق نبايد انقدر راحت باشه

چه خوبه كه ادم هميشه يه شانس به خودش و به زندگيش بده

نه البته احساسى نه از روى دوست داشتن

بلكه باهم پيش مشاور برين

نه تنهايى

اره شما به مشاور ميگى حشيش اونم ميگه جدا شو ولى اگه هردو برين شايد خيلى چيزا سوء تفاهم باشه

و در واقع ادم نبايد انقد راحت از همه چير بگذره اونم با كلى علامت سوال

ادم بايد هميشه قوى باشه و تلاششو بكنه

اگه نتيجه نداد اون اخرين راه ميشه كه جدا شه ادم

سلام عزيزم اميدوارم واست همه چى بهترينا باشه و به وجود بياد و بخاطر شرايطى كه توش هستى واقعاً متاسف ...

عزیزم.. قضیه ما فقط حشیش نبود.. شوهر من بارها فحش داد ب ازدواجمون..میگفت خارمادر زن گرفتن و عشق و عاشقی!  اصلا دوست نداشت تو جمع خانوادگی قرار بگیره و از نظرش همه ادما درحال تیکه انداختن به اون بودن ، چند ماه اخر اصلا دلش نمیخواست حرف بزنه با من انگار،تا من چیزی میگفتم میگفت باز شروع نکن،منم روم فشار بود و بخاطر عشقی ک بهش داشتم شرایطو تحمل میکردم اما اون با حرفاش منو خیلی دلسرد کرد...دقیقا بعد از بحثی که بامادرش پیش اومد کلا زندگی ما متحولشد ،بقول خودش نمیخواست دیگه منو درجریان همه چیز بذاره و این برای من خیلی سخت بود و مادرشو مقصر میدیدم و از شوهرم ناامید بودم ک چرا داره اینقدر تغییر میکنه


شروع دعواعای ما بهاطر حرف مادرش بود ک ب گوشم رسوند.. گفت شوهرت گفته انقدر فشار رومه که خاضرم بیفتم زندان ولی ازین همه فشار راخت شم..  یه مرد مسیولیت پذیر بخاطر اینکه چندماهه کارش بهم خورده همچین حرفی میزنه ؟ یا میگفت اگر جرات داشتم خودمو مینداختم زیر ماشین، امیدوارم شب بخوابم دیگه پانشم! شوهر من همین اول راه کم اورد.. و درمورد حشیش. مطمینم حشیش بوده و اگر واسه خودش نبود میتونست بگه، عموم باهاش حرف زد بعد از 1هفته و گفت تو باید ب باران زنگ بزنی و اون متوقع گفته ایندفعه بخاطر تو زنگ میزنم عمو!  

و یه چیز دیگه.. دیروز یکی از اشناهامون ک پسرش دوست قدیمی شوهرم بود گفت ما وقتی فهمیدیم شما باهم وصلت کردین پسرم همون موقع  گفت این پسر حشیش مصرف میکنه ولی ترسییم بگیم بهتون.  ولی الان خیلی خوشحال شدیم ک دارن جدا میشن!  جالبه یعنی شوهر من کلا از اول دروغ گفت... شوهر من این اخراش تیپش عوض شده بود ،یه شلوار پاره خریده بود ک خییلی تنگ بود ،با این شنلای پسرونه ک پشتش بلنده، یعنی لباس پوشیدن.. مدل موهاش.. ریش بلندش... کلا چهره ش عوض شده بود و وقنی من گفتم که این لباسا به شخصیتت نمیخوره تو متاهلی میگفت میخوام مثل سنم تیپ بزنم یا خیلیا نمیدونن من متاهلم.. میخواست بره بیرون میپرسیدم کجا میری میگفت کار خصوصی دارم،یا کار مردونه دارم.  من عذاب میکشیدم با رفتاراش... من مدام درحال حرص خوردن بودم... بهم قول داده بود سیگارو ترک کنه و نکرد و وقتی شبا میرفتم تو اتاق میدیدم عین معتادا با یه خالت خاصی رو تحت نشسته سیگار میکشه.. حالم از اون بو بهم میخورد.. 

رفیق باز بود... خیلی... و من اصلا نمیتونستم بپذیرم... حشیش ضربه اخر بود... اگر همه چیز بین ما خوب بود و فقط حشیش پیش میومد من هیچوقت اینجور برخورد نمیکردم اما موضوع اینه منم خسته بودم و تحملم تموم شده بود... 

New life is beginning
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز