سلام عزيزم
اميدوارم واست همه چى بهترينا باشه و به وجود بياد و بخاطر شرايطى كه توش هستى واقعاً متاسفم
من البته همچين حالتى نداشتم ولى در كل دوست داشتم تجربم را بگم
بعضى وقتا ما هيچ فرصتى به طرف مقابلمون نميديم
يعنى ايشون ايا به شما توضيح دادن كه حشيش ميكشن يا نه ؟
چون يه زندگى حيفه كه اينطورى تموم شه
ايا تو دوران دوستى نامزدى اين حسو داشتين كه حشيش ميكشه ؟
و ايا واقعاً حشيش بوده و پدر ايشون مطمئن بودن كه هست ، و ايا شوهرت واقعاً مصرف ميكرده اينا همه سوالن
مطمئنا هم كسى دلش نميخواد عروسى بقيه به هم بخوره و به همين دليل شوهر عمش هى اينو تكرار ميكرده
من قرار بود تو عيد عروسى كنم ، هفته دوم اسفند زمانى كه نامزدم داشت بلاخره بعد از ٥ ماه برميگشت ايران كه عروسى كنيم ، روزى كه داشت ميومد من و مادرش يه چيزى بينمون به وجود اوند و من ز زدم به نامزدم كه ٥ ساعت بعدش پروازش بوده و گفتم كه من نميتونم و ازين حرفا و با حال بد ، و قرار بود فردا شبش كه ميرسه من برم دنبالش و نرفتم و بعد هم اونم زنگ نزد به من و من هم زنگ نزدم ، شايد ٥ روز بعدش ز زد كه من ور نداشتم و فرداش ما رسمى به هم زديم ! يعنى ما به واسطه گفتيم كه نميخوايم و بهم بخوره و خودمون كلى فكر كرديم ، كه اون بچه ننه هست حتماً يه چيزى گفتن روش تاثير گذاشته و اينكه خيلى نامرده چرا يه زنگ نزده ، در هر صورت سه هفته بعد از اون عمه نامزدم ز زد و گفت اينطورى جدا نشن و برن پيش مشاور ، خلاصه رفتيم تست ازدواج داديم و غيره ، در كل هم گفتن به هم نميخورين و البته من پا فشارى دارم كه به هم ميخوريم ،
اينو بهت بگم كه من خيلى زوز قضاوت كردم اون موقع
تامرد چرا زنگ نزد ؟ وقتى ٣ هفته ديگه عروسيمونه
چقدر ادم بى مسئوليتيه
ديروز پيش يه مشاور رفتم
گفت تو ٥ ساعت قبل پرواز ز زدى اعصابشو خورد كردى
فرداش قرار بوده برى فرودگاه دنبالش كه نرفتى
چرا اون بايد به تو زنك ميزده
اصن زنگ هم زده چرا جواب ندادى بهش ؟
تازه من تو حال بدم گفته بودم كه نميتونم مامان باباتو تحمل كنم
در كل بگم كه حق رو به اون ميدم
نه اون نامرده نه بو مسئوليته و هر دوش من بودم
من نميگم شما بدىًاصلاً
ولى اين جا افتاده واسه ما كه چرا پسر نمياد جلو و ...
و اون موقع هر چيزى كه گفته تا الان مياد جلو چشمت و همرو بد ميگيرى
مثل همين كه گفته چرا انقد زود اومدم خواستگاريت
ميتونى دوتا برداشت كنى يكى اينكه اون خيلى بى مسئوليته و دوم اينكه اون ناراحته به اين خاطر كه نميتونه بهترينارو واست فراهم كنه و نظرش اينه اگه دير تر ميومد با دست پر ميومد ،
از اون طرف شما حشيش ميگى پيدا كردى از پدرش پرسيدى
بدون صبر و هيچى فرداش هم به خانوادت گفتى
از طرف اون ببين قضيه رو
اولاً معلوم نيست واقعاً حشيش بوده يا نه و اين تشخيص پدر ايشون درست بوده يا نه
دوم اينكه اگه بوده بايد چند روز مهلت ميدادى
ما هممون خيلى تحملمون كمه
منم همينطوريم
ولى اين خيلى خوب نيست
خب شايد اول حشيش نبوده و شايد مال ايشون نبوده و شايد هزار دليل قانع كننده ديگه داشته كه نه اصن ربطى به ايشون نداشته
در كل بگم كه ازدواج چيه ؟ غير از اينه كه ادم دو نفره پيشرفت كنه و به هم كمك كنه و پشت همديگه باشه؟
ولى شما پشت شوهرتو خالى كردى
منم پشت نامزدمو خالى كردم
و اين اشتباهه
خيلى چيزا تو زندگى خصوصى بايد خصوصى بمونن
خب الان سر اين مسئله شما شب شده صبح رفتى به خانوادت گفتى قبل از اين به خانوادش گفتى با اينكه حدس ميزدى كه مواد باشه
از ديد ايشون هم شما به جاى صبر و به جاى اينكه با خود ايشون صحبت كنى رفتى به خانوادت گفتى
به خانوادش گفتى و ابروى اونو بردى
ايا اون ميتونه دوباره تو چشم پدر تو نگاه كنه ؟
ازونور ايا ميتونه ديگه اعتماد كنه ؟
مسائل زندگى اخه اين نيست
شما فك كن در اينده نتونين بچه دار بشين كه يه چيز شخصيه
و مشكل از ايشون باشه
خب رو اين حساب ميدونه شما باز همچين چيزى رو ميرين به همه ميگين به جاى حمايت به جاى صبر
پس اعتماد اونم از بين رفته
واقعاً ببخشيد اگر حرفام تند بود و ناراحت كننده
من وضعيت مثل شما تقريباً دارم
اون نامزد نامرد و بچه ننه اى كه من ميگفتم خيلى مرده و خيلى مستقل و مسئوليت پذير
ولى من به خاطر گيراى الكيم و چيزاى ديگه همه چيزو از بين بردم
و الان من بايد دلايل منطقى واسش بيارم كه بمونه ...
و همه اون بچه بازيامو توجيه كنم
به نظر من طلاق نبايد انقدر راحت باشه
چه خوبه كه ادم هميشه يه شانس به خودش و به زندگيش بده
نه البته احساسى نه از روى دوست داشتن
بلكه باهم پيش مشاور برين
نه تنهايى
اره شما به مشاور ميگى حشيش اونم ميگه جدا شو ولى اگه هردو برين شايد خيلى چيزا سوء تفاهم باشه
و در واقع ادم نبايد انقد راحت از همه چير بگذره اونم با كلى علامت سوال
ادم بايد هميشه قوى باشه و تلاششو بكنه
اگه نتيجه نداد اون اخرين راه ميشه كه جدا شه ادم