دیروز رفتم دوستمو ببینیم یکی از فامیلای مامانمم اونجایی بود که ما رفتیم
هم اشنای دوستم بود هم اینکه فامیل مامانم
با من نگاه از بالا به پایین داشت از نگاهاش و رفتاراش متوجه شدم چون تیپ و قیافم بسیار سادست و تحویلمنگرفت جز یه سلام و علیک عادی
ولی دوستمو خیلی تحویل گرفت جلوش پاشد بهش دست داد و احوال پرسی خوب و گرم و ازش تعریف کرد(چون دوستم خوشگل و پولدار بود)
بعد برگشت بهم گفت راستی کوثر تو مامانت قرار بود یه امانتی برام بیاره یادش رفته انگار
زنه با اینکه وضع مالیش خوبه ولی(از مامانم درخواست حبوبات رایگان بهش بدیم کردع بود چون عشایریم و زمین کشاورزی داریم)
منم به مامانم چیزی نگفتم راستش
بنظرتون حق داشتم؟
اینم بگم از حرفاش و رفتاراش و طرز نگاه کردنش و حرف زدنش خیلی نگاه از بالا به پایین داشت
من تازه عروسی کردم تا چشمش بهم خورد یه جوری بحث انداخت (برادرزاده هاش دوتاا دختر بودن همکلاسیم بودن)
گفت انقد خواستگار پولدار وهمه چی تموم برای نیلوفر ونازلی میادولی همشونو رد میکنن
همین چند روز پیش مامان کوثر خونشون بود یه خواستگار پولدار براشون اومد ولی جواب رد داد
😐