دوری ز تو افتاد که این رسم جفا بود
تقصیر دل ماست که او دل به شما بود
ای لالهٔ رخسار که از دوریات افسرد
هر روز دلم زخمی و هر شام بلا بود
بیمار غم هجرم و دردم فزون آمد
جز وصل توام هیچ طبیبی دوا بود
ای سرو قد رعنا، که دل از مهر تو لرزید
صبرم به سر آمد و این صبر، خطا بود
ما را چه گنه بود که دل بسته به رویت؟
آن روز که دیدیم تو را روز جزا بود
گر من ز جفا سازم و گر نالهٔ مستان
آیینهام از اشک تو پر از گرد و غبار بود
سعدیا نظری کن که دگر طاقت ندارم
این حال خرابم ز غم آنکه بیوفا بود