منه بدبخت کاری نکرده بودم میخواستبم ی شب با دخترخاله پسرخاله بپیچونیم بریم شهربازی ..
پشت پنجره تو حیاط پسرخالم بود و منو دخترخالم اینور پنجره مامانم اومد تو انگار زنا کردم آبرو برام نذاشت جلو همه خوردم کرد آبرومو برد داد بیداد راه انداخت جلو همه خاله و اینا این رفتارش باعث شد من خیلی زود ازدواج کردم و بدبخت شدم جالبه من اصلا اهل دوست پسرمم نبودم همون دخترخاله ام ک کنارم بود تا اون سن ۵ تا دوست پسر عوض کرده بود مامانش چیزی نمیگفت آخرشم خداروشکر جای خوبی ازدواج کرد منتها خودش افسرده ست ..