2777
2789
عنوان

دردمو به کی بگم خدا😔😔😔😓

| مشاهده متن کامل بحث + 429 بازدید | 44 پست
بازم زنو مقصر میدونین؟واقعا کههههه متاسفم براتون!این آقا واقعا مشکل داره دوقطبیه یه بار میگ بیا فیلم ...

نه اون فیلم دیدن برا قبل دعوا بود دعوت که شروع شد اون خود زنیا شروع شد اره میدونم عصبیه اینو مطمئنم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

میگه تو میخوای منو روانی کنی درحالی که برعکسه


من نمیگم شوهرت مقصر نیست ولی خودتم تحملت کم شده 

حس میکنم مدام غر میزنی ، مردا از زنای غرغرو خوششون نمیاد 

اگر روزهای خوب آمدند و من نبودم ، ب یاد بیاور ک صبور و غمگین ، چقدر برای روزهای خوب منتظر بودم . وبه یادم آوازی زمزمه کن ، برقص و بلندتر بخند ....

استارتر یچیزی بهت بگم ناراحت نشی با توجه به حرفای خودت شماهم مقصری حتی شاید بیشتر!!!! اینو منی دارم بهت میگم که ۱۰ ساله ازدواج کردم دوتا بچه دارم. الکی قهر نکن هنوز اول ازدواج جدا کردن جای خواب؟! این چیزا رو عادی نکن احساس میکنم سنت کمه یا همسرتو اونجوری که باید دوست نداری 

من نمیگم شوهرت مقصر نیست ولی خودتم تحملت کم شده حس میکنم مدام غر میزنی ، مردا از زنای غرغرو خوششون ن ...

خب آره من شرایطم فرق داره اون باید درک کنه میگم درکم نمیکنی درک کردن کردنم فقط تو کار کردن می‌دونه میگه چیکار کنم تا ساعت یازده شب سرکارم زنگ نمی‌زنی بهم حالمو بپرسی درحالی ک اون باید زنگ بزنه حالمو بپرسه دیگه مغزم نمی‌کشه دارم دیوونه میشم چطور از این کاراش یادم میاد باز باهاش خوب باشم من غر نمی‌زنم برعکس سکوت میکنم اونم قهرش میگیره میگه تو دوست داری فقط هم خونه باشیم وقتی اینهمه حرف تو عقد تو چت زدم نمی‌فهمه تهش سکوت میکنم دیگه خودشم میگه ما حرف همو نمی‌فهمیم رفته بودیم شمال یه بحثی پیش اومد گفتم ما اصلا اخلاقمون بهم نمیخوره جدا پنج ماه از عقد گذشته بود بعد نگه داشت بغل جاده زد رو فرمون و سر خودش و گریه میکرد منم دلم براش سوخت می‌گفت من اینهمه زحمت کشیدم چرا الان میگی هم دلم براش میسوزه هم دلم برا خودم میسوزه دیگ مغزم نمی‌کشه رفتیم مشاور تو عقد بیشتر اونو متهم کرد می‌گفت از حقارت درونی خودته که فکر میکنید همه باهات مشکل دارن به شوهرم گفت دیشب گفتم یادت نیست مشاور چی گفت از حقارت خودته می‌گفت تو حقیری انقد منو خورد نکن میگفتم کم داری می‌گفت تو کم داری هر چی میگفتم می‌گفت تو اولا اینجور صحبت نمیکرد دیشب اینجور شد ولی من واقعیتش میگفتم اونم حرصش درمیومد تازه می‌گفت مشاور غلط کرده من مثه تو همچیو یادم نبود اونجا بگم در حالی که براهمین رفته بودیم مشاور

استارتر یچیزی بهت بگم ناراحت نشی با توجه به حرفای خودت شماهم مقصری حتی شاید بیشتر!!!! اینو منی دارم ...

اره رفتاراش کاراش خاطره ها باعث شده 

باورت نمیشه شب عروسی شب یلدا همیشه یه بحث و دلخوری ایجاد کرد هیچوقت از اولینا خیر ندیدم 

حالا من شدم مثه خودش مثه زمان تو عقد خودش با این تفاوت که تو عقد اون با پرخاش دلخور میشد من الان با سکوت

خب آره من شرایطم فرق داره اون باید درک کنه میگم درکم نمیکنی درک کردن کردنم فقط تو کار کردن می‌دونه م ...

عزیزم از مردا توقع درک کردن نداشته باش 😂 اینو با خودت قبول کنی نصف راهو رفتی 

مردا همین ک کل کل نکنن خودش درکه 

اگر روزهای خوب آمدند و من نبودم ، ب یاد بیاور ک صبور و غمگین ، چقدر برای روزهای خوب منتظر بودم . وبه یادم آوازی زمزمه کن ، برقص و بلندتر بخند ....

واقعا که بعضی ها درمیان میگن تو بیشتر مقصری

اسی هرکاری بکنه باید طرف خودش را بزنه و بگه میکشم؟؟؟؟؟؟

منم شوهرم همینجوربود مثلا یهدچیز کوچک بهش میگفتم میگفتم چرا فلان چیز را نخریدی من لازم داشتم برای ناهر چند بار هم بهش سفارش کرده بودم بخر

همه جیز را میزد میشکوند خودش را نیزد چاقو میرداشت میگفت خودم را میکشم

منم التماس خواهش که ببخشید من چیز بدی گفتم درحالیکه چیز بدی نگفته بودم میگفت چرا صورتت را اینجوری کردی و با من حرف زدی مثلا ابروهات را بردی و بالا و با لحن بد با من حرف زدی

خلاصه تا ۱۰ سال همینجور بود ماهی یکی دوبار دیوونه میشد منم التماس و خواهش بیا آشتی کنیم و بیا تروخدا غذا بخور و اونم تازه با من قهر میکرد و میرفت توی اتاق در را می بست

بعد میدونی چه جوری بهتر شد؟؟؟

من دیگه برام بی تفاوت شد وقتی عصبانی میشد اصلا انگار نه انگار میکفت خودم را میکشم هیچ واکنشی نشون نمیدادم 

میزد خودش را برام مهم نبود

قبلا گریه و زاری که خودت را نزن

بعد دیگه بهتر شد الان کمتر اینکارررا میکنه خودش را اصلا دیگه نمیزنه فقط میره توی اتاق و چیزا را پرت میکنه منم اصلاااا برام مهم نیست

چند ساعت بعد خودش میاد بیرون حرف میزنه و چیزهای که پرت کرده را جمع میکنه

باورت میشه

خلاصه تا ۱۰ سال همینجور بود ماهی یکی دوبار دیوونه میشد منم التماس و خواهش بیا آشتی کنیم و بیا تروخدا ...

خب اگه واقعا خودشو با چاقو زد چی بعد خانوادش میریزن سر من تو باعث شدی و فلان حتما همین فکرو میکنن  اونقد بدجور میزنه سرش میگم دیوونه تر میشه یبار تو عقد گفت من قبلا سرمو میکوبیدم به دیوار یا با مشت دیشب اینو گفتم گفت نه من همچین چیزی نگفتم اصلا 

دیشب اولین بار بود چاقو گفت ولی زدم تو سرش هست همیشه تو بحثا جدی یبار من ادا خودشو درآوردم زدم تو سرم ولی آروم باز دیدم خودشو میزنه بدتر چون من خودمو زدم 

پسرشون مشکل اعصاب و روان داره بعد تو باعث شدی؟؟؟؟

ما حتی روانپزشک هم رفتیم دارو داد  بهش نمیخوره

بعدم منم مثل تو چند بار مثل خودش جیزا را پرت کردم و خودم را زدم دیدم بدتر کرد که چرا اینجوری میکنی حالا خودش ۱۰ ساااااله اینجوری میکنه

دیدم نه این راهش نیست

الان با اینکه من خیلی سر وسیله هام حساسم میزنه میشکنه برام مهم نیست واقعا بخدا خیللللی بهتر شده

میدونی هدفشون اینه تورو حرص بدن وقتی ببینه حرص نمیخوری دیگه نمیکنه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792