2777
2789

تقریبا ۳ سال پیش بود خواهرم عقد کرده بود باهم تو اتاق میخوابیدیم اون روی تخت من پایین تخت


یه شب بیدار شد با وحشت گریه میکرد میگفت تو رو خدا نزار من بخوابم میگفتم چرا چی شده میگفت تا خوابم میبره یکی میاد تو گوشم میخنده


۱۰ دقیقه بیدار میموند باز خوابش میبرد دوباره تکرار همین داستان و وحشت وگریه


آخرش واسش آیت الکرسی خوندم چهارقل خوندم فوت کردم دورش اینبار وقتی خوابید دیگه اون اتفاق نیفتاد و تا صبح راحت خوابید این داستان تموم شد و دیگه خبری نبود تا وقتی خواهرم ازدواج کرد و رفت خونه ی خودش


شب اولی که دیگه خواهرم نبود و من رفتم روی تخت خوابیدم یکم که چشمام سنگین شد دیدم یه زنی با صدای خیلی بلند و وحشتناکی تو گوشم داره جیغ میکشه انقدر صدا بلند بود احساس میکردم دارم کر میشم وقتی چشممو باز کرد به حدی تپش قلب داشتم که احساس کردم دارم سکته میکنم


همون لحظه یاد چند ماه پیش خواهرم افتادم و اتفاقی که اون شب واسش افتاد و میگفت یکی تو گوشم قهقهه میزنه

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

من و خواهرم ۹ سال تفاوت سنی داریم سال اول دبیرستان بودم

خواهرم ۶ ساله بود

یک روز وقتی که داشتم از در اتاق خوابمون میرفتم تو دیدم یه سری با موهای بلند مشکی از بالای در آویزونه و موهاشو از چهارچوب در ریخته پایین

لحظه ای که داشتم وارد اتاق میشدم این صحنه رو دیدم البته چهره ای ندیدم فقط موهای مشکی و بلندش رو دیدم ولی خیلی عادی بدون این که تعجب کنم یا بترسم رفتم تو اتاق پشت سرمم خواهرم اومد داخل، 

بعد این که وارد اتاق شدم یه لحظه با خودم گفتم اون چی بود که از درآویزون بود؟؟؟؟

برگشتم در رو نگاه کردم دیدم دیگه نیست

چشمم افتاد به خواهرم که زل زده به همون نقطه از در یهو باهام چشم تو چشم شد گفت آبجی تو هم دیدیش؟؟؟

فهمیدم که اشتباه نمیکنم و واقعا یه چیزی اون جا بوده چون خواهرمم دیده بودش

اینم زن داییم واسم تعریف کرد که یکبار شب تو جاده بودن حدود ساعت ۲ تا ۳،داشتن برمیگشتن شهر خودشون تو مسیر زن داییم خسته بوده به داییم میگه مهران هیچ کس نیست گازشو بگیر بریم گفت همین که این جمله از دهنم در اومد یهو دیدیم یه پیرزن و باشنل مشکی با یه عصا دستش وسط جاده نشسته گفت سرعتمونم زیاد بود وقتی ترمز کردیم نزدیک بود ماشین چپ کنه زمانی که وایساده بودن برگشته بودن جاده رو نگاه کردن دیدن که هیچکس تو جاده نیست

بعدش حرکت میکنن تقریبا نیم ساعت بعدش یه پارکی نگه میدارن برن سرویس بهداشتی گفت رفتم داخل در دستشویی قفل نداشت

همین که نشستم یهو تو ذهنم گفتم یعنی واقعا اونی که تو جاده دیدیم جن بود که یهو در دستشویی محکم باز میشه تو صورتش اینم با جیغ و داد همونجوری میدوئه بیرون

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز