حق داری بعضی چیزا ب موقعش باید باشن بعدش دیگه فایده نداره
عزیزم میفهمم چی میگی اما تو زندگی هر کسی احتمال داره همچین اتفاقاتی بیوفته و فقط تنها نیستی .سعی کن زیاد به این چیزها بها نده به آینده فک کن
همیشه با خودم میگفتم بابام هیچک کاری برام نکرد.ما تعدادمون زیاد یود و پدرم ی کارمند با خقوق پایین الان یادم میاد همیشه لباسم مرتب و تمیز بود.مدرسه اتو کشیده و کفشم تو راهنمایی خودم واکس میزدم قبل مدرسه رفتن همیشه مرتب بودم هیچوقت ظاهرم نشون نداد.خدابیامرز پدرم ک برامون کم نزاشت.ضروریات و مردمی مرتب بودیم ولی فقط هیچوقت اسباب بازی نداشتیم یا چیزی ک فقط مال خودمون باشه باهاش سرگرم بشیم.
خاک تو سرشون آدم ممکن زیر مانتو راحت ترین لباسشو بپوشه که حتی کهنه باشه
اینا باید از قبل خبر میدادن که مثلا فردا از بهداشت میان
خداروشکر از فقر در اومدی
در این مورد برا من دعاکن
من هم دوران کودکی، اوضاع مالی خوبی نداشتیم. مادرم خیلی با سلیقه بود و کمی خیاطی بلد بود. خودش از لباس های قدیمی برامون کیف مدرسه می دوخت و روش گلدوزی می کرد یا درزهای مانتو های مدرسه را باز می کرد و از سمت دیگه می دوخت تا رنگ و روی رفته مشخص نباشه. ولی نمی دونم چرا الان برای من مرورش تلخ نیست.
عزیزم همه مشکلات دارت یکی فقر یکی بیماری یکی خساست خانواده یکی بی محبتی خانواده و عقده و کمبود محبت
مطمئن باش همه خلا دارن
شخص من هرگز فقر رو درک نکرده ن بچگی ن الان
اما زندگیم زهرماره سعی میکنم ک نیمه پر لیوان رو ببینم
خداروشکر کن ک الان وضعت خوبه خداروشکر کن ک ترقی کردی
الان مردم خیلیاشون تو فقرن
ان شالله همیشه سلامت باشی و وضعیت مالیتون خوب باشه خوشحال شدم که الان خوبی
اگه هر کس بخواد با درگیری های گذشته زندگی کنه که سنگ رو سنگ بند نمی شه ، خدا رو شکر کن زندگی خوبی داری ، من وضع مالیمون معمولی بود فامیل پولدار ، ازدواج کردم انقدر خانواده شوهر عذابم دادن که حد نداره ی روز خوش از دستشون نداشتم ، کلی خسارت مالی هر سال می کنم ، کاش منم از گرفتاری نجات پیدا می کردم ولی دیگه به گذشته فکر نمی کنم ، شما هم که زندگیت خوب شده از زندگی خوبت لذت ببر چرا خود ازاری می کنی
می فهممت منم همیشه حسرت عروسک داشتم. هنوزم عاشق عروسکم می تونم برم داخل یه مغازه اسباب بازی فروشی و ساعت ها با ذوق فق به اسباب بازی ها نگاه کنم
ما وضع مالیمون بدتر از این حرفا بود عزیزم. حتی گاهی غذایی برای خوردن نداشتیم
میفهممت.. ولی در ظاهر برای ما طوری نبود ک چیزی حسرت داشته باشیم.همه چی برامون راضی کننده بود.تنها چیزی ک فقدانش همیشه تو وجودم بود کمبود محبت پدرو مادره.هیچوقت محبت نمیکردن بغل و بوسمون نمیکردن.پدرم عصبی بود همیشه ازش میترسیدم موقع خواب چوب یا شلنگ یا کمربند میزاشت بیدار میشدیم کتک میخوردیم.از دردی ک از کتک اون شلنگ میومد تا استخونمون ضعف میکردیم.تنها چیزی ک بچگی ازارم میده کتک زدن بابامه
