از وقتی حامله شده یکمم قدیم فکره بچش پسره حس میکنه ولیعهد اورده بعد من قبل اون حامله شدمم کلا کنارم از سقط مرگ اینا میگف رسما حسودیش نشون میداد حالا خودش حامله شده اینجور برام مهم نیس متوهم ولی ی کاری کرد میخام تلافی کنم بستری شده زنگ زدم حالشو بپرسم خیلی سرد جواب داد تاریخ زایمانشو پرسیدم نگف درحالی من زایمان کردنی نمیخواستم بیاد که از خودم پرسید گفتم اومد حالا من بپرسم بد میشه اتفاقا روز زایمانش حتما میرم چون اون اومد من کلی استرس کشیدم که قراره بچمو دعا جنبل کنه چون بد حرف میزد
چرا بستری شده
شیر خودشو بگیره ماست میشه
فرهنگ موج میزنه اصلا
اونقد خشک خالی جوابمو داد یا مثلا منو بچمو میبینه میگه واا چه لباس بزرگی گرفتی که چن سال بپوشه بیچاره بچه بعد هر هر میخنده یا سیسمونی میشمره قیمتش میگه اینقد خرج کرد خانوادم منم سیسمونی دادن راضیم حسادتی ندارم اینا رو گفتم بشناسین کلا خودشو میگیره و اهل تمسخره ی چیز بگین استوری کنم راجب گرفتن خودش
چقدر بعضیا عقده دارن واقعا چقدر حقیرید میخوایید از به فرشته هم انتقام بگیرید چقدر بدبختین
خانما من مشکلم اینه خودشو میگیره باهاش ارتباطمو کم کردم چون خودشو میگرفت سربالا جوابم میداد ولی بهم برمیخوره ی حالشو پرسیدنی اینجور کنه
خدایی بیکاری میخای بری بیمارستان
من جات بودم بعد چند روز از زایمانش زنگ میزدم خشک ی تبریک میگفتم و وسلام
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
23 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
