یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔
خارسوم ی عالمه دری وری رفت رو هم کرده ک مثلا من ب جاریم گفتم شوهرمو گفته من ک از زنم مطمینم و اینا رو نگفته..منم گفتم جرات داره ب خودم بگه تا بنشونمش سر جاش