بچه همسایه پسری سه چهار ساله هست. من را تو کوچه میبینه میدوعه میاد میگه بریم خونتون. منم مجردم. میاد میشینم یک چیزی میخوریم و جیبشم پر میکنم میره. این مامانش با اخم میاد دم در میگه قلی (اسم ناشناس) را بگید بیاد. اینک عر میزنه که نمیرم.مادرشم ول میکنه میره. این اخم مادرشا درک نمیکنم. من که نامه فدایت شوم ننوشتم😁 ولی خب بچه بانمکه. دوستش دارم. چه کنم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اصلا حتی اگه مادرش هم راصی بود راه نده و یه طوری بپیچون بچه خیلی مسئولیت داره
من نگران این چیزا نیستم. ببین من هر بچه ای پیشم باشه ثانیه چشم برنمیدارم چون میدونم هر لحظه خطر هست. ولی راست میگید. حتما جدی تر نگاه میکنم به این موضوع