من اوتیسم سطح ۱ دارم همیشه یسری رفتارها درونم بود که برای سوال بود چرا میدونستم غیر عادین ولی فکر می کردم همه اینطورین بعد فهمیدم نه این بخاطر اینه که اوتیسم دارم من به مامانم گفتم اوتیسم دارم گفت برو گم شو دنبال اینطور چیزایی بجای درس خوندن؟ بعد تکرار کردم من واقعا اوتیسم دارم منو باید پیش یه روانپزشک ببرید ببرید نمی تونم تمرکز کنم دارم اذیت میشم گفت اوتیسم یعنی عقب مونده روانی تو با این هوش و استعدادت تکرار کردم من اوتیسم دارم و دونه دونه لیست رفتار هایی که ثابت میکرد اوتیسم دارمو براش خوندم شونه بالا انداخت گفت منم همینم بعد گفتم نه من واقعا اینا رو دارم گفت سعی کن نداشته باشی میدونین چرا مامانم قبول نمی کنه من آسپرگرم چون تک تک علائمش همونایی بودن که منو بخاطرشون تحقیر و سرزنش میکرد و حتی کتک میزد و من بخاطر تحقیر های اون ماسک اجتماعی پیشرفته زدم و تظاهر کردم و مثلا من نسبت به بافت یسری لباس ها و یه سری صدا ها و اشکال حساسیت حسی شدیدی داشتم و به شدت واکنش نشون میدادم و اون به عنوان یه مادر وظیفه خودش میدونست تا میتونه این محرک ها رو اطراف من زیاد کنه تا بهشون عادت کنم و پرخاش که میکردم میگفت تو لوس و نازک و نارنجی و حساسی الان اگه قانعش کنم آسپرگرم دوباره اون کاراش بر میگرده ولی احتیاج دارم قانعش کنم که منو ببره پیش روانپزشک همین الانم هر از چند گاهی میاد توی اتاقم و با لحن تمسخر و تحقیر آسپرگر خطابم میکنه و میره از طرفی احساس می کنم علت ماسک زدم ترس زیادم از طرد شدن بوده چون مامانم موقع جنینی انواع روش های فیزیکی و شیمیایی و گیاهی رو رو خودش پیاده کرد تا سقطم کنه در نتیجه ذهن من نسبت به طرد شدن واکنش بقا داشت و برای همین ماسک سفت و سخت ساخت در برابر شخصیت آسپرگرم که ممکن بود توسط مردم پذیرفته نشه حالا که نوجوون شدم و شخصیت سیگمام زده بالا و دیگه ترس از طرد شدن ندارم ماسکم کنار رفته و شخصیت اصلیم هویدا شده وقتی بچه بودم وقتی علائم آسپرگر رو نشون میدادم نشون میدادم آبجیم بهم میگفت مگه عقب مونده ای مامانم بهم میگفت از ذات خرابشه داداشم میگفت فقط میخواد بگه من خیلی خاص و متفاوتم بابام میگفت نازک نارنجی و لوسم
بنطرم الکی زوم کردی رو خودت مریص بودی مادرت اولین نفری بود ک متوجه میشد
میگم مامانم بخاطر اون رفتارها تنبیهم میکرد و میگفت ادا هستن رفتارات آدمایی که آسپرگرن حتی تا بزرگسالی متوجه نمیشن مخصوصا زن ها بعدشم بیشتر خانواده ها مثل خانواده من اصلا تصوری راجب همچین چیزا ندارن که بخوان احتمال بدن