خانوما بابای من معتاده و بسختی خانوادم که روستا زندگی میکنن رو میبره شهر برای دکتر و ...
خونه ما هم شهره
بعد خواهرم هم این وسط دندوناش رو ارتودنسی کرده
هعی ماهی یکبار باید بیاد شهر
بعد برای فردا باید بیاد دکتر
داداشم و خودش برای فردا صبح وقت دکتر گرفتند یه دکتر دیگه
ما الان شهرستان هستیم ماشینمون وانته
مامان بابام انتظار دارن شوهرم ماشین اونا که سواری هست رو برداره خواهر برادرم رو ببره خونمون
بعد دوباره شوهرم بدظهر که از سرکار تعطیل شد بیارتشون روستا
یه ساعت راهه
بعد یا اینکه بابام خودش ماشین رو سوار شه بیاد دنبال داداش و آبجیم اونجا ماشینارو عوض منن
بعد من ناراحتم میگم اولا شوهرم برای خانواده خودش اینکارو کنه بیارتشون شهر دوباره برگردونه ناراحت میشم
یا مثلاً خانوادم این انتظار رو از شوهرم دارند ناراحت میشم
یا برام مسئولیت گنده ای هست
میترسم
میگم اتفاقی بیوفته از من میبینن
مثلاً خواهرم تنهایی میرفت برای دکتر ارتودنسی
بابام زنگ زد گفت من فکر کردم با تو میره!!!!
من بچه چهار ماهه دارم :|||چطوری آخه باهاش برم دکتر که تنها نره
الان ناراحتیم حقه یا نه؟!