من دهه هشتادیم مامانم دهه پنجاهی نمیدونم واسه اینه یا چی
هربار میام بهش امیدوار بشم یه گندی میزنه
نه به وضع مالی طرف نگاه میکنه نه به تحصیلاتش نه به سنش صرفا از نظرش همه باید ازدواج کنن دیگه اینم که آدم محترمی به نظر میرسه پس تمومه
زنگ زده میگه پسر همسایه مورد خوبیه همس و سالت هم هست چون خواستگار قبلی ۱۴ سال بزرگتر بود و سر همین بحثمون شد
من ۱۹ سالمه خب من بچهام پسره هم بچهاس
درس که فکر نکنم خونده باشه تو افق کوروش کار میکنه وای دلم میخواد گریه کنم
میگه خونه که خودمون میدیم بهتون خدا روزی رسونه
بهش گفتم تو واقعا مغز داری تو سرت؟