ما یه مورد این چنینی داشتیم پدرشون فوت شد خانواده شوهر به زور بچه ها رو از مادر گرفتن و گفتن ازدواج میکنی باید بچه ها رو بدی اینطوری بیشتر بهشون آسیب میزنی بچه ها رو به زور ازش گرفتن ، دو تا بچه ها روی تخم چشم فامیل پدری بزرگ شدن
ولی حسرت و عقده و آسیب هایی که این طرد شدگی براشون به وجود آورد حل نشدنی باقی موند سالها تراپی سالها درمان هیچ اثری نداره چرا ؟ چون مادره گذاشته گذاشته موقع ازدواج شون سر و کله ش پیدا شده
در حالیکه واقعیت چیه ؟ مادره هشت سال بعد فوت شوهرش ازدواج نکرد و فقط گریه کرده بود از رنج دوری بچه هاش ولی هیچ اقدام جدی و درستی نکرد که نشون بده واقعا بچه هاش رو دوست داره و میخواد شون و براشون تلاش میکنه
اون مادر خیلی راحت میتونه به زندگیش ادامه بده و دخترش رو نادیده بگیره و فکر کنه وجود ندارن ، ولی این بچه ها هستن که تا آخر عمر رنج رو به دوش میکشن و اختلالات روانی میگیرن
واقعیت اینه که مادره خودشو راحت کرده دیده بهش پرخاش میشه ول کرده داره زندگی شو میکنه در حالیکه نقش خودشو نادیده گرفته که چی کار میتونست بکنه که اینطوری پیش نیاد
باید صد خودشو بذاره