ما دوساله عقدیم و شش ماهه برادرش فوت شده خانواده شوهرم راضی نیستن بعد سالگرد عروسی بگیرن برام ونظرشون اینه بعد سالگرد بریم ماه عسل
منم گفتم وقتی اینطوره الان یه خونه بگیر همینطوری بریم توخونمون من ماه عسلم نمیخام وفلان
شوهرم قبول کرد رفتیم چنتا خونه دیدیم و آقاهه گفت بریم قرارداد بنویسیم باز شوهرم توماشین نشست گفت بزار اول برم به مادرم بگم ببینم جی میگه که دلخوری پیش نیاد چون خانوادش خیلی بدقلق هستن
خلاصه دیشب به مادرش گفته بودمادرشم مخالف بوده و گفته زوده
درصورتی که یک ماه بعد فوت بجش میگفت دیگه باید بیای خونه ما زندگی کنی وفلان فقط باخونه گرفتن مامخالفه چون جیره اش قط میشه و ازنظرمالی به شوهرم وابسته هستن حلالش نمیکنم داره بین منو شوهرمو اختلاف میندازه ازهم دورمون میکنه
دلم میخاست دهنشون سرویس کنم ولی شوهرم خیلی بدردم خورده و کمکم کرده ازهمه نظر دلم نمیاد به جز شوهرم ازتمام خانوادش متنفرم به شوهرمم گفتم کسانی که بین منو تورو میخان جداکنن و دوری بندازن نمیبخشم