2777
2789

تو رو خدا شماتتم نکنید بخدا دست خودم نیست خیلی اذیتم من بارداری سوم خدا خواسته تو سن ۳۸سالگی 

وقتی فهمیدم دنیا رو سرم خراب شد بخدا از اون روز یه روز خوش ندیدم من روزی که فهمیدم قصدم این بود حتما حتما سقط کنم رفتم سونو قلب بچه تشکیل شده بود دودل شدم نادونی کردم به خواهرم گفتم اون نزاشت سقط کنم من دوتا دختر دارم الان پسر باردارم میدونم خیلیا آرزو داشتن جا ی من بودن من به شدت افسردگی گرفتم متاسفانه خیلی فکر منفی میاد نو سرم از بچه داری از سزارین سوم از بارداری و اذیتاش خیلی میترسم الان اینقده حالم بده شب و روزم شده گریه اصلا روز خوش ندارم نه شب خواب دارم نه روز حالم جوریه که اون روز رفتم مدرسه دخترم یهو جلو معلمش مث بارون اشک از چشام اومد پایین کلا دختر کوچکم از حال من افسرده شده معلمش بهم گفت تا الان یه خنده رو لبش ندیدم قبلا خیلی سرزنده بود الان فکر شب و روزم اینه کاش همون روز اول انداخته بودم که زندگیم از هم نمی پاشید این فکر خیلی آزارم میده من  روانشناس روانپزشک مشاور هم رفتم حالم هیچ تغیری نکرده 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

حالا که نکردی و دیر شده سعی کن بپذیری تا بیشتر نابود نشی

فراموششون نکنی .... به نام خداوند رنگین کمان   بچه ها نخندینا   بارون اومدو یادم داد   به مامان چیزی نگو      بچه ها ناموسا کمک... اگر پاپی دارید از تجربیات نگهداری تون بگید اگر چیزی بلد باشم خوشحال میشم باهاتون به اشتراک بزارم

دیگه الان که شده سعی کن بپذیریش کنار بیای الان تجربتم بهتر شده تو بچه داری نترس قطعا چالشای قبلیا برات پیش نمیاد

اونم مثل بچه های دیگته 

در اینده اگه بفهمه نمیخواستیش میدونی چه حالی میشه


حتما برو دکتر افسردگیت به خاطر بارداریته هورمونات بهم ریخته نه از سر نارضایتیت 

تا خودم نگفتم لایکم نکنید ممنون🫡
حالا که نکردی و دیر شده سعی کن بپذیری تا بیشتر نابود نشی

نابود شدم هم خودم هم شوهرم هم بچه هام 

میدونی از چی زورم میاد همون خواهری که روز اول نزاشت سقط کنم الان که حالمو میببنه با خنده میگه هنوز هم دیر نیست برو بندازش الان که تو ماه پنجم

تورو خدا هرکی ناخواسته باردار شد اگه راضی میستید سقط کنبد که مث من نشه اوضاتون

من پسرم ۹ ماهه بود باردار شدم اما راضی به سقط نشدم

خیلی سختی کشیدم ااما خب گذشت الان بزرگتر شدن خیلی راحتم هرجفتشون باهم بزرگ شدم


بچه تا ۶ اول خیلی مراقبت میخاد اما بعدش خیلی خوب میشن 

توکل  کن به خدا

خودت میگی خدا خواسته قطعا یه چیزی تو وجودت دیده که این هدیه رو بهت داد 

تا خودم نگفتم لایکم نکنید ممنون🫡
من پسرم ۹ ماهه بود باردار شدم اما راضی به سقط نشدمخیلی سختی کشیدم ااما خب گذشت الان بزرگتر شدن خیلی ...

خیلی سعی میکنم کنار بیام ولی متاسفانه نمیتونم داغونم افسردگی خیلی درد بدیه 

رفتم دارو بهم داد دکتر زنان گفت نخور ضرر داره

برای ارامشت نماز و قران

 بخون

ذکر بگوو 

منگه خیلی ارووم میشدم من از ماه ۷ بارداریم تا دوماه بعد زایمانم افسرگی شدید داشتم  فقط نماز ارومم میکرد

تا خودم نگفتم لایکم نکنید ممنون🫡
خیلی سعی میکنم کنار بیام ولی متاسفانه نمیتونم داغونم افسردگی خیلی درد بدیه


تنها کسی که میتونه کمکت کنه خودتی

من بشدت ویار بدی داشتم پسرمو پوشکشو عوض میکردم باز کلی خودم حالم بد میشد شوهرمم شغلش ازاده تا ۹ شب خونه نمیومد فقط واسه ناهار میومد 

دانشگاهمم بود

بعد زایمانم اوضاع بدتر شد همش میترسیدم پسرم بهش اسیب بزنه شاید باورت نشه یه بار سه شبانه روز کامل نخوابیدم  و کلی مریض شدم

تا ۴۰ روز اول دخترم کل روزا خواب بود شبا بیدارتا  خود صب تا  دخترم میخوابید پسرم بیدار میشد دیگه نمیتونستم بخوابم 

حتی معذرت میخام یه دسشویی نمیتونستم برم 

دخترمو میخاستم شیر بدم پسرم گریه میکرد دسشویی دارم یا خوراکی میخام یا میگفت بیا من بزار رو پات بخوابون 

باز دخترم بد خواب میشد اینقدر گریه میکرد هر کاری میکردم شیر نمیخورد 



ااما خب همه این چالش هارو پذیرفتم و کنار اومدم برو بیرون تفریح کن خلاصه یه کاری کن بهش فکر نکنی 

خدارو هم شکر کن مثل من نبودی 

تازه من همش ۲۰ سالم بود هیچ تجربه ای هم نداشتم 

تا خودم نگفتم لایکم نکنید ممنون🫡

عزیزم تنها راه نجاتت پذیرفتن.زندگی کلا چالشه ممکنه یکی ده سال بیس سال هیچ چالشی تو زندگی نداشته باشه و خوش و خرم زندگی کنه ولی اخرش این اراده خداست که چه موقع وچه جوری یه چالش توی زندگیش ایجاد کنه البته امتحانه. مطمین باش حتی اگه بارداری ناخواسته هم نبود یه شرایط دیگه برات ایجاد میشد که روال زندگیت بهم بخوره و این حال ناخوش رو تحربه کنی تا ازش درس بگیری 

نترس برو تو دل ترسهات بپذیرشون و زندگی عادی تو ادامه بده 

زندگی پر از سوپرایزه

نابود شدم هم خودم هم شوهرم هم بچه هام میدونی از چی زورم میاد همون خواهری که روز اول نزاشت سقط کنم ال ...

ببین صادقانه میگم الان دیگه راه برگشتی نداری فقط سعی کنین باهاش کنار بیاین وقتی ننداختی نمیتونی دنیا اومد بی محلیش کنین ، خدارو چه دیدی شاید بعدا ببینی بهترین اتفاق زندگیت بوده

فراموششون نکنی .... به نام خداوند رنگین کمان   بچه ها نخندینا   بارون اومدو یادم داد   به مامان چیزی نگو      بچه ها ناموسا کمک... اگر پاپی دارید از تجربیات نگهداری تون بگید اگر چیزی بلد باشم خوشحال میشم باهاتون به اشتراک بزارم

خواهرانه میگم بهت ،گاهی همه چیز به خواست واراده ی ما نیست، اراده ای فوق اراده‌ ها دوست داره یکی پاش بدنیا برسه

من وتو چیکاره ایم

حواست به ناشکری که میکنی باشه که روزی خدای نکرده پشیمون نشی

جمله آخرم رو آویزه ی گوشت کن خواهرم

  افراد کم سن وسال وآقایون، لطفا تو تاپیکم نظر ندن، ممنون میشم🙏

عزیزم زیاد خونه نشین، برو پیاده روی، ذکر بگو، من سر دخترم که دومین بچه بود و خودم دوست داشتم باردار بشم افسردگی گرفتم،وقتی سونو گفت دختره خیلی خوشحال شدیم اما بعدش حال روحیم بی خود و بی جهت داغون شد، من خیلی بی قرار میشدم، غروب به بعد حالم اینقدر بد میشد که تحمل خونه سخت بود، همش باید راه میرفتم، الکی الکی گریه میکردم،اینقدر راه میرفتم تا پاهام شدید درد میگرفت.درکت میکنم،خودت باید حالت رو خوب کنی، نگو نمیشه، باید بشه.. بالاخره سرت رو به چیزی گرم کن تا کمتر فکر کنی. مطمئن باش با به دنیا اومدن بچه ات حالت خیلی بهتر میشه.می دونم دست خودت نیست ولی به جای اینکه همش تاپیک پشیمونی از بارداری بزنی،تاپیک بزن برات دعا کنن حال روحیت خوب بشه..میگن دعای بچه های نی نی سایت میگیره

من هنوز بچگی نکردم،ولی لباس بزرگسالی تنم کردند،اونم اشتباهی واسه ام دوخته بودند،تنگه برام،،حالام میخوان بزور لباس پیری تنم کنند..من هنوز همون دخترک5،6ساله ام،که  پای چرخ خیاطی مادرم مینشستم تا پیرهن جدیدمو زودتر بدوزه و بپوشم.چه ذوقی میکردم.من هنوز دلم مثل گنجشک کوچیکه،زود میشکنه و زودی هم با یه پفک آشتی آشتی میشه،،من داره موهام سفید میشه ولی هنوزم یه جوجه رنگی دلمو شاد میکنه.وقتی بچه هام بهم میگن مامان،وحشت میکنم،یعنی من کی اینقدر بزرگ شدم که بشم تکیه گاه دو سه تا وروجک..منو ببرین بدین به مامانم تا گوشه ی چادرش رو بگیرم و باهاش برم حرم تا برگشتنی برام بستنی بخره،من بچگیمو میخوام!!!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792