خانواده پسره درب و داغون بودن
مال یه سمت دیگه ایران بودن
پسره بدون مامان باباش و فقط با خواهرش اومد خواستگاری
بابام اومد و رفت با پسره تو اتاق صحبت کنه منم صدا کرد دیدم شلوارشو عوض کرده پیژامه پوشیده و دراز کشیده و داره سیگار میکشه بهم جلوی پسره گفت بیا یه عکس یادگاری ۳ نفره امروز بگیریم!
نه شرطی گذاشت برای پسره هیچی
انگار آشغال داشتن شوهر میدادن
در حالیکه من هم خوشگلم هم تحصیلکرده هم شاغل