تو به من درد دادی…دردی عمیق که صاف نشست وسط سینهم و هنوز هر روز تیر میکشه.با طرد کردنت، با بیتوجهیت، با حرفهایی که مثل چاقو فرو میرفتن…با زخمهایی که هم به تنم زدی هم به روحم،تو قلبم رو شکستی و یه درد سنگین گذاشتی که هنوز رها نمیکنه.من هنوز زیر همین درد نفس میکشم…هنوز سینهم از یادآوریِ کارهات میسوزه.