ماجرا ایمجوری بود ک این دختره واقن دختر خوبی نیس
ینی ی ذره هم از کسی خوشش بیاد باید باهاش بخابه و بعد کات کنه
مخصوصا اگر پسری نخادش حریص تر میشه
مخصوصا اگر پسری پارتنر داشته باشه حریص تر تر میشه
بعد این از پارتنرم خوشش میومد
هی اینستا بش پیام میداد تا اینکه پارتنرم بلاکش کرد
هی تو دانشکده میگفته کمکم کن برا فلان کار
اینجوری کن اونجوری کن
پارتنرم هم اهمیت نمیدادع تا اینکه ی روز تو کلینیک میاد میگه آقای فلانی رو کار دارم دوسپسرم عم میگه بگید برن من با ایشون کاری ندارم …
ولی بعدش وقتی پارتنرم تو دانشکده داشته میرفته صداش میکنه اینم حواب نمیده میره اونم میدوعه دنبالش و بغلش میکنه😐 و میگه مگ نمیبینی چقد میخامتتتت 😐 دوسپسرم هم هولش میده همین
ولی خیلی اعصابم خرد شد