نه ازاون شکستن هایی ک گریه کنم
سکوت کردم و ففط قلبم میسوزه
بدجوری خورد توذوقم:)
داداشم سر ی کار خوبی رفته بود ..راضی بود فداش بشم...
🥲امروزروز اول کاریش بود...باذوق تعریف میکرد میگف خوبه
الانم شامش اماده کرد گفت زودبخوابم برم سرکار فردا...
توگوشیش داشتم تایم ساعت پنج تنطیم میکردم ک زنگ بخوره و فردا بره سرکار دیدم پیام از طرف مدیرعاملواومده گفته ازفردا دیگ نیا سرکار تایم اومدن رفتنت بامایکی نیست🥲
خبرشو چطوربدم بهش🥲
الهی بمیرم من
کاش ذوق نمیکرد بچم شاید خراب نمیشد