نظر حضرت آیت الله خویی (ره) در باره شرف الشمس چنین است:
که با ذکر دو مقدمه ذکر میکنیم:
1ـ یک سلسله اعتقادات در اسلام است که از مسلمات است و انکار آنها کفر است، مانند وجود خدای متعال و وحدانیت خداوند و ربوبیت و وحدانیت خدای متعال در خلق و رزاقیت، ... و اعتقاد به نبوت نبی اکرم ’ و همچنین اعتقاد به معاد جسمانی ـ اعتقاد لسانی به امور موجب داخل شدن در دایره اسلام و اقرار قلبی به این امور موجب دخول در دایره ایمان است.
اسلام مسلماتی هم دارد که انکارشان به انکار نبوت ختم میشود. انکار آگاهانه این امور یا آگاهی از اینکه انکارشان به معنی انکار نبوت پیامبر است موجب خروج از دین است.
2ـ اصل تأثیرگذاری خورشید بر عالم مادی ما از مسلمات است، مثل اثرگذاری گرمای حاصل از تابش آفتاب پس اعتقاد به تأثیر خورشید موجب شرک نیست وقتی کاووش محاسبات خسوف و کسوف و امثال آن هم فیالجمله اشکالی ندارد.
باتوجه به ایندو مقدمه مسئله حکم شرفالشمس را بررسی میکنیم:
مسئله اول حکم موردی است که اعتقاد بر این داشته باشد که خورشید دارای اراده و نفس فلکیه بوده و مدبرات زمین را در دست دارد.
اگر خورشید را در این تدبیر مستقل از خدای متعال بدانیم چنین اعتقادی کفر و حرام است. اگر مستقل هم ندانیم ولی شریک در تدبیر بدانیم، شرک است. در این حکم نیازی به استدلال به روایت هم نداریم.
حتی اگر بدون قول به مرید بودن خورشید برای آنها اثر علتی مستقل قائل باشد موجب خروج از اسلام است مسلماً.
اما اگر کسی معتقد به مدیریت غیر استقلالی خورشید در طول تدبیر خدای متعال بود چنانچه در مورد سایر اسباب عالم است این اعتقاد موجب خروج از اسلام نیست. اما آیا وجهی برای حرمت این اعتقاد داریم یا نه؟ اگر این تحلیل ناسازگار یا تحلیل روایات اهلبیت علیهم السلام از عالم باشد، کسی که ملتفت به این ناسازگاری باشد و چنین اعتقادی داشته باشد، اعتقاد حرام و گناه است.
اگر معتقد به تفویض تدبیر عالم به خورشید باشد باز هم خلاف دین است و اگر به لوازم این اعتقاد واقف باشد موجب خروج از دین هم هست.
این وجوه مسلم است و اختلافی در آنها نیست. آنچه محل اختلاف و بحث است حکم اخبار از تأثیرگذاری خورشید در حوادث زمین و شخصی است.
اولاً روایت محکمی در این خصوص وجود ندارد، و روایات مرسل هستند و قابل اعتماد نیستند، از طرفی اعتقاد به تأثیرگذاری غیر استقلالی خورشید در جوامع انسانی و انسان به دلیل اینکه اولاً از اموری نیست که تحت علم ما قرار گیرد (این اشکال ثبوتی است نه اثباتی) و لذا از باب کذب و تبلیس است و حرام میباشد.
ثانیاً، طبق روایات، اخبار قطعی از این امور و مقارنات ولو از باب مقارنه محض بدون تأثیر باشد حرام است. وجه حرمت هم در روایات، یا واقف نبودن منسجم به ابعاد این علم دانسته شده است و یا سببیت برای دست کشیدن مردم از صدقه و دعا و تکذیب قضا و قدر و این وجه دوم از حرمت فقط در جایی است که به شکل حتمی و جزمی اخبار از مقارنات کند.
از طرفی طبق متن تراکتی که ابتدای فصل آمده حکاکی و فروش این سنگ به دلیل اینکه با کذب و غش و تدلیس همراه است و از جهل مردم جهت سود مادی استفاده میکنند لذااز اقسام مکاسب حرام محسوب میشود. چرا که از تعریف و دروغ و افترا در معامله منظور میگردد پس در حکم علمای که این مسأله را در خور نظر فقهی نمیدانند حتماً با ملاحظات بالا، حرمت آن را فتوی خواهند داد.