سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام دوستای گلم
من یه هفته نت نداشتم یه هفته هم شمال بودیم خیییییییییییییییییلی دلم براتون تنگیده بود پستا رو تند تند و سریع خوندم اما الاان که میخوام بنویسم زیاد چیزی یادم نیست
نازیلا جونم الهی بمیرم برات چه رنجی رو تحمل میکنی ... قربون گل پسرمون برم که پاش درد میکنه
عزیزم ایاله که هر چه زودتر با خبر سلامتی کامل سامیار جونم میای
مژگان جون مبارکه عزیزم امیدوارم خوشبختی روزافزون در کنار نی نی های گلت و همسرت داشته باشی
بچه ها ازتون ممنونم که نگران روحیم بودین و یادم کردین خدا رو شکر گذشت و به نصیحت همتون گوش دادم و تصمیم گرفتم که بی خیال و سرسنگین بشم
ما یه هفته شمال بودیم با خانواده همسری خیییییییییلی خوش گذشت (البته اونجا هم مادرشوهر گرام ما رو از الطافشون بی نصیب نذاشت ولی به خاطر تصمیمم دیگه به خودم فشار نیاوردم و بهش محل نذاشتم )
ایلیا هم کلللللللللللی حال کرد مخصوصا تو دریا فقط یه روز که برا ناهار رفتیم جنگل آتیش درست کردن برا کباب بعد از ناهار ایلیا داشت بازی می کرد یه دفه کناز آتیش خورد زمین نمیدونین چه وحشتی کردم و داااااااااااااد زدم خوشبختانه شوهر خواهر شوهرم کنارش بود سریع بلندش کرد و بلوزش زد بالا و ماست روش گذاشتن ولی بمیرم بچم ضعف کرد بعد که آروم شد دیدم سه تا تاول به اندازه عدس زد اما حالت زخم بود دیگه اذیت نشد ولی خطر از بیخ گوشمون رد شد خدا خییییییییییییییییلی رحم کرد
عکساشم بعد می ذارم