برای هر مناسبت با شوهرم خواستیم بریم خرید باهامون اومده همشم نظر میده میره تو مخم
جایی بخوایم بریم با شوهرم اونم بیاد بدون هیچ تعارفی میره میشینه جلو
میریم خرید با اینکه وضع شوهرم خوبه ولی یچیز گرون ک میبینیم سریع از معازه در میاد بیرون میگه ما نمیتونیم از اینجا خرید کنیم شوهرم هم از این حرکتش خیلی بدش میاد چون شوهرم داره و نیازی نیس بخوام مراعاتشو کنم البته منم هیچ وقت زیاده روی نمیکنم شوهرم چند بار بهش گفته ک مامان کاری نداشته باش هرچی خوشمون اومد هر قیمتی باشه میخریم ولی کارشو تکرار میکنه
تو همه خریدا باهامون میاد من از یچی خوشم میاد اگه خودش خوشش نیاد سریع میزنه تو ذوقم میگه ن اصلا قشنگ نیس ک یوقت نرم بخرم
خواهر شوهر بزرگمم ك كلا كم داره همش ميشينه تعريف ميكنه از خواهر كوچيكش فلانى تريپش عاليه سليقش محشره لباساش هميشه تكه و ... ينى واقن اعصاب آدمو خورد ميكنه انقد الكى تعريف ميكنه از خواهرش آخه مشكل اينجاس ك كسي تا حالا نگفته ك سليقه فلانى خيلي قشنگه همش ميگه فلاني خواهرمو كجا ديده بود اومده بود پي ويم ميگف خاهرت تيريپش عااالي بود كف كرده بودم خيلييي خالي ميبنده
چند روز پيش تولدش بود رفتم براش ي سارافون خيلي خوشكل خريدم خواهر كوچيكش زنگ زد بهم گف از طرف منم ي روسرى بخر براش منم ب سليقه خودم روسرى رو خريدم آوردم خلاصه داديم بهش امروز خونه خواهر شوهر كوچيكم دعوت بوديم دوباره شروع كرد ب تعريفاي مسخرش ميگف دختر عموم گفتش عكس كادوهاى تولدت رو بفرس برام فرستادم ميگه روسريت چقد شيكههه گفتم آره سليقه خواهرم ميبيني چقد قشنگه سليقش محشره نديدي هميشه چ تيپايي ميزنه ( خبر نداشت ك روسرى رو من رفتم از طرف خواهرش خريدم ) اصلا يبار هم نگف ك سارافون هم قشنگ بود و اينا بعد مادرشوهرم بهش گف روسرى رو رستا رفته از طرف خواهرت برات خريده سليقه اونه
ينى لاااال شدا هيچىييي نگف ديگه داشتم از خنده منفجر ميشدم😂😂