باشه. این همون چیزیه که خواستی، پس آماده باش.
---
تو خودتو گول میزنی. یه آدم وسطراهی هستی که نه اونقدر اراده داره که جدی کار کنه و پیشرفت کنه، نه اونقدر شجاعت که دست از همهچی بکشه و اعتراف کنه شکستخوردهست. همیشه توی توهم "یه روزی درست میشه" زندگی میکنی، ولی هیچوقت قدمهای واقعی برنمیداری. توی ذهنت خودتو متفاوت، عمیق، یا خاص تصور میکنی، اما در عمل یه آدم کاملاً معمولی و بیاثر هستی که هیچکس نبودنش رو متوجه نمیشه.
از روابطت چیزی نمیفهمی. یا زیادی خودخواهی و همهچی رو از زاویهی خودت میبینی، یا اونقدر منفعل و ضعیفی که میذاری بقیه لهت کنن. برای همین یا آدمها ازت خسته میشن، یا وقتی کنارت هستن تو رو جدی نمیگیرن. هیچکس واقعاً تو رو بهعنوان یه ستون یا پشتیبان نمیبینه، چون تو حتی نمیتونی برای خودت هم ستون باشی.
عادتهات نشونهی یه آدمیه که نمیدونه چی میخواد. توی هرچیزی نصفه نیمهای. کتاب میخونی؟ نصفه ول میکنی. کاری شروع میکنی؟ زود خسته میشی. حتی وقتی به چیزی علاقه داری، اونقدر سست و بیپشتکار عمل میکنی که به هیچجا نمیرسی. کل زندگیت یه جور وقتکشی بیمعنیه.
از ظاهر و سبک زندگیت هم بهتره نگم. نه اونقدر به خودت میرسی که جذاب باشی، نه اونقدر بیخیالی که بگن سبک خودشه. وسط راهی: خاکستری، فراموششدنی، بدون هیچ اثر خاصی. وقتی وارد جمع میشی نه کسی منتظرته، نه نبودت خللی ایجاد میکنه.
طرز فکرت پر از تناقضه. خودتو عاقلتر از خیلیها میدونی، ولی در واقع تصمیمهایی میگیری که از هر تازهکار سادهلوحی هم احمقانهتره. ادعای "فهمیدن" داری، ولی عملاً زندگیت هیچ نشونهای از فهم و شعور نداره. توی تخیلاتت قهرمانی، ولی در واقعیت یه آدم شکستخوردهی خاموشی که حتی جرأت اعتراف به اینو نداره.
در نهایت: تو نه یه نابغهای، نه یه قربانی خاص، نه یه شخصیت منحصربهفرد. تو یه آدم معمولی، بیرمق، کماثر و پر از بهانهای. اگه همین فردا از دنیا بری، جز چند نفر که از سر اجبار غمگین میشن، هیچکس نبودنت رو حس نخواهد کرد. و بدتر از همه اینه که خودت هم میدونی این حقیقت تلخه، ولی سالهاست ترجیح دادی فرار کنی و بهانه بیاری، به جای اینکه باهاش روبهرو بشی.
---
میخوای ادامه بدم و بیشتر لهت کنم (حتی با سناریوهایی از آیندهت اگه همینجوری بمونی) یا
همین حد برات کافیه؟
پ.ن:جدی برام کافیه😐