بنظرتون اینجور آدما نمیترسن از خدا

هر روز یه داستان بخدا شوهرمم بهشون گفته دختر مردم که جای خون نیاوردم هر روز یه تنشی درست میکنین انگار نمیتونن ببینن ما باهم خوب باشیم خدایا زندگیمو بخواد سپردم

پسر گناهی نداره واقعن یکیش شوهر خودم 

هروقت اومدن خونمون یحرفی  درست کردن که تنش درست بشه بین ما 

منم سوال برام واقعن

آخه ما خانواده خودمون اینجور نیست دلخوری شاید پیش بیاد ولی دیگه حداقل پیش بقیه یا داداشم عروس رو زشت نمیکنیم

مثلاً مادرش اومده چند روز خونه دخترش بود اوشب اومد خونه ما بخدا چقدم احترامش کردم حتی همینجور حرف نیش دار میزد بازم من اصن هیچی نگفتم می‌گفت هر کی اومد خونه دخترش باید خرج چن روزش بیار که منت دوماد سرش نباشه تا این منظورش خونواده من بوده  اصن من تا همچین چیزی ندیدم تو هیچ خانواده ای منم حرفی نزدم یا می‌گفت هر کی اومد خونه ت اصن راش نده مهمون چیه واینا؟الان نمی‌دونم چی شده قهر کرده رفته خونه ش بعد قدغن کرده که به اینا بگو دیگه نیان خونه م،اصن عجیبن 

شوهرمم کارش یه شعر دیگه س بعد خانواده م یکیش پیشم که تنها نباشم به شوهرم گفتم من نمی‌ترسم از تنهایی ولی میترسم فردا تنها باشم خانواده ت تهمت بهم بزنن 

باز خانواده ش پشتت باشن دردش کمتر 

مرد هر چیم خوب باشه خانواده ش که بد باشن همه ش رو اعصاب پسر میرن واقعن مرد بجایی کم میاره گناه نداره

بعد دیروزم زنگ زدن با دوماد و دخترش میخاستن برن تفریح من به شوهرم گفتم تو میخوای برو چ اشکال داره من بخاطر بارداریم نمیتونم بیام یچیم میشه شوهرمم گفت تنهات نمیزارم حس میکنم بیشتر بخاطر همین که شوهرم پیش من موند زورشون گرفته حالا مادرش گفته منو دعوت نکردی خونه شوهرمم گفته خونه بچه نیاز به دعوت ندارنه مگه خونه دومادت رفتی 1 هفت موندی دعوتت کرده؟خلاصه بگم دنبال بهونه ن به هر نحو 

دعا کن برام آخه خانواده ش اصن هیچی حالیشون نیست پیش بقیه میشینن حرف میزنن خانواده منم برعکس از اینجور رفتارا بدشون میاد تابحال نشده پیش کسی حرف عروسامون بزنیم 

اولین خانواده ای که دیدم اینقدر با عروس بدن 

ولی با جاری دومیم خوبن ...خدا کمکم کنه حداقل شوهرم هوامو داشته باشه