[۸/۱۳، ۱۸:۳۴] F: سلام امروز ابلاغیه اومد ورفتم گرفتم دیدم گفتی که میخواستم جهیزیمو ببرم و من مانعش شده. خواستم یه صحبتی باهات بکنم. من همیشه دوست داشتم ودارم ولی تفاهم یاتفاهم زندگی باهم رو نداریم به قول خودت من برونگرا هستم وتودرونگرا ما باهم نمیسازیم و اسایش وارامش نداشتیم واین دفه نه حرفی بدی زدم نه کاری بدی کردم ونه بی احترامی ولی ت نفرینم کردی ولی عیب نداره ولی الان من نظر به جدایی که باشه نمیخوام با دعوا یا بی احترامی ویا هرچیزی باشه نه دوس دارم تخریبت کنم ونه دوس دارم تخریبم کنی وخواهشی که ازت دارم اینه که از دهنم دروغ درنیار. وبرای مهریه یاهرچیزی هم که باشه من گردنم از مو هم باریکتره وهرجیزی که باشه متقبلم. ممنون
[۸/۱۴، ۰۶:۴۱] N: اتفاقا ت بدترین کارا رو تو این ۴ سال در حقم کردی،منو از خونه خودم بیرون کردی،گفتی اینجا خونه ت نیست راستم گفتی من خونه ای نداشتم،من تو خونه ای ک باید باعث ارامشم بشه همیشه استرس اینو داشتم ک بیرونم کنی،ت بدون شال منو از خونه بیرون کردی و شرمتم نیومد جلو مامان اینا،مچ دستمو محکم گرفتی گفتی میخوام عکس بگیرم،میخواستی زنگ بزنی به کلانتری صورتجلسه کنی ک بگی خودم دارم میرم نخیر چون دیدی خودت داری منو از خونه بیرون میکنی جرئت نکردی زنگ بزنی بگی بیان صورتجلسه کنن، بارها بهم گفتی دزد و تهمتم زدی،تو این دوسالی ک عروسی کردیم تا فشار بهت اومد منو از خونه بیرون کردی،دو هفته بود عروسی کرده بودیم تا دلت خواست لباسامو پرت کردی رو تخت و گفتی گمشو خونه بابات ت خیلی وقته ک دست و پاتو برا رفتن جمع کردی، واسه همینم هیچ تلاشی برا زندگیمون نکردی،میدیدی من سفت این زندگی رو چسبیدم گفتی چکار کنم ک خودش بره و حالام موفق شدی، اگه ت موندی اگه بعد از کتکی ک ب من زدی گفتی برگرد درستش میکنم بخاطر من نبود بخاطر طلاها بود ت این زندگی رو تحمل کردی ک بتونی طلاها ازم بر داری ک برداشتی،هیچ اشکالی نداره همش مال خودت ولی طلاهای خودمو ازت میگیرم،اگه فکر کردی راضیم و حلالت میکنم ن،هیچ وقت حلالت نمیکنم،حالا میخوای بگی شد شدی ادم خوب؟ اسم تخریب میاری؟ ت منو نابود کردی و امیدوارم روز خوش نبینی،نفرینم حقت بوده نفرینتم ک نکنم خدا خودش شاهد همه چی هست،خودش جوابتو میده،ت ادم زندگی مشترک نبودی
[۸/۱۴، ۰۶:۵۹] N: اگه ب درون گرا بودن و برون گرا بودنه،من همه جوره سعی کردم پا به پات همراهی کنم،هرکاری خواستی کردی هیچ وقت جلوتو نگرفتم، هرجا گفتی بیا بریم گفتم باشه و اومدم،بخاطر دختر خاله ای ک ۱۰ سال پیش دیدیش منو تا ۲ شب تو خونه تنها گذاشتی تهشم طلبکار من بودی،منتتم این بود ک اومدم تو خونه ب زنم سر بزنم فردا صبحشم ول کردی رفتی، بخاطر خاله ای ک تا مجرد بودی نمیشناختیش منو بردی تو بیابونی میخواستی کتکم بزنی
پس ادعای خوب بودن نکن و ادعا نکن بلدی قشنگ حرف بزنی
[۸/۱۴، ۰۸:۴۵] F: نه من نگفتم خوب تو اول درست برو پیامموبخون
[۸/۱۴، ۰۸:۴۵] F: من ادعای خوب بودن نکردم