سلام بچه ها صبحتون بخیر
قربون تک تک تون برم اینقدر مهربونین
دیروز رو تا شب یه لحظه اشکام بند نیومده
بیچاره مامانم که اونقدر گریه کرده قندش زده بالا حالش بده
دیگه دیشب رفتم سقاخونه اونجا حسابی دلمو خالی کردم و همه چیو سپردم به حضرت ابوالفضل
من سری قبل هم که دکتر گفت باید هیستروسکوپی بشی و بعدش آی وی اف حرفشو گوش نکردم رفتم سقاخونه از خود آقا خواستم که خداروشکر بهم نظر کرد حالا دیگه رفتم سپردم به خودش
هدیه ای رو که داده خودشم صحیح و سالم بوقتش بهم بده
البته اشکام باز بند نمیاد
حرفشو که میزنم همینجوری اشکام میریزه
فک کنم هرچی هم آب بدنم بود از دیروز خشک شد
آخه نمیدونین دکترم چقدر عادی و راحت گفت هیچ کاری نمیشه کرد جز صبر یا میمونه یا سقط...
دنیا رو روی سرم خراب کرد ....