طیبه جانم باورت میشه این ماه اصلا استرس نداشتم سر سوزنی
چون یک روزه برای اولین بار تنهایی رفتم مسافرت به قصد زیارت امام رضا و توسل به ایشون پشتم گرم بود این ماه که ضامن اهو منو دست خالی برنمیگردونه
مطمین بودم جواب میگیرم
واسه همین وقتی بتا اومد پایین حس کردم تمام اعتقاداتم فروریخت
اذان که میداد رفتم سراغ چله زیارت عاشورا اما چنان به هق هق افتادم که کلمات نمیدیدم دلم شکسته بود
گفتم ادامه نمیدم برای حاجتم ادامه میدم که مشکل حدیدی پیش نیومده باشه من تحملش ندارم از همسرم خجالت میکشم دیگه
منو بیشتر از این شرمنده نکنید
تا دوروز حالم بد بود
اما انسان ذاتن کنار میاد
حالا شما
وقتی احتمال داده مطمین باش درسته
من حسم این بوده از همون اول که خدا بهت میخواد بگه من باید برنامه نویسی کنم نه بنده
انشالله به سلامتی بغلش بگیری پسر عزیزت رو ❤️❤️❤️❤️❤️