الان یکی تاپیک زده بود یکی بخاطر طلاق مامان بابام بهم گفته بی خانواده
من خودمم متاسفانه بچه طلاقم
خیلی دلم پره شاید اونایی که نیستن درک نکنن ولی مارو اذیت نکنید ما زخم خورده ایم
فکر کن یاد وقتایی بیفتی بابا مامانت بغل هم بودن خوشحال بودن اما الان مامانت جلو بابات چادر سر کنه!!!
فکر کن بابات بیاد خونه ابراز دلتنگی کنه به مامانت ولی الان دو کیلومتر اونور تر وایسته که مامانتو نبینه!!!
دلم تنگه واسه روزایی که یه خانواده کامل بودیم هرکی تو جایگاه خودش بابا میرفت میرفت سرکار مامان کارای خونه رو میکرد دختر به مامان کمک میکرد پسر هم میرفت سرکار ولی الان مامانم هم نقش مادر داره هم پدر
دلم واسش کباب میشه وقتی تا ساعت ۱۰شب مغازه وایمیسته دلم واسش کباب میشه وقتی تو خونه صبحونه خوردیم گفت خیلی وقت بود تو خونه صبحونه نخوردم دلم واسش کباب میشه وقتی از یه مرد بیشتر کار میکنه و فقط دوساعت تایم استراحت داره و میاد خونه
من واقعا دیگه آدم سایق نشدم بعد طلاق خانوادم...
قبلا با هرچیزی الکی میخندیدم ذوق میکردم الان اصلا یادم نمیاد آخرین خنده از ته دلم کِی بوده!
بااینکه ازدواج کردم عاشقشم ولی حتی وقتی واسه تولد سوپرایزم کرد اون خوشحالی از ته دلو حس نکردم
حتی وقتی بهترین شب چله رو واسم گرفتن بجای خوشحالی داشتم خفه میشدم از بغض
چندوقت پیش میخواستن برگردن به هم منم انقدر به این قضیه فکر میکردم که هرشب خواب میدیدم تو محضرم و از عقد مامان بابام انقدری خوشحال شدم که واسه عقد خودم نشدم
چایی واسشون بردم گفتم ایشالا چایی خاستگاریتون😅
ولی همه نقشه هام خراب شد همه اون خوشی هایی که تصور میکردم قراره بیاد خراب شد بخاطر حرف یه نفر!!
فقط میخوام بگم خدالعنت کنه باعث و بانیشو من که تا عمر دارم نمیبخشمش حتی اگه بمیره