بعد از بیرون رفتنشون اومد گفت اصلا نمیتونم قبول کنم خیلی سطح بالا هستن، تماما خودشون فامیل هاشون تو کار آزاد هستن، برادر و زن برادر دکتر هستن مادرشون پرستار بازنشسته بسیار دقیق و حساس، حتی کافه ای که رفته بودن باهم ملک اش مال اینا بوده دادن اجاره
خواهرم میگه اصلا حس خوبی ندارم هر کاری میکنم دلم راضی نمیشه با اینکه از پسره خوشش اومده
بهش میگم انقد تنهایی و سختی کشیدی قبول کن نمیتونه
ما خودمون معمولی هستیم پدرم کارمند بوده و خواهرمم تو سالن زیبایی کار میکنه
از بچگی عم از طرد شدن و کافی نبودن میترسید ب نظرتون اشتباه نمیکنه؟