اول از همه بگم که خونه من واحد بغل خونه مامانم ایناست.صبح ساعت۹ونیم با صدای زنگ مادرم بلند شدم
خوابالو رفتم دم در گفتم چیه مامان؟
گفت دوستای آزاده(خواهرم،من دوتا خواهر دارم)زنگ زدن که باهم قرار داشتیم واسه رفتن به دانشگاه ولی گوشیش خاموشه دانشگاهم نیومده
خوووب
خووووب
کاش تو یه پست میگفتی
صبح ساعت هفت و نیم صبح پدرم رسونده بودش مترو.تا ۸و نیم صبحم با دوستاش ارتباط داشته که دارم میام ده دقیقه دیگه اونجام و بعد از اون گوشیش خاموش میشه
اهان
چه ترسناک
حالا هی باید بگیم خببببب
👂👂👀
چراتیکع تیکه میگی اخع😞😞😞
بعدش
خب
یعنی وقتی اینارو شنیدم فقط زدم زیر گریه
خدایا چیکار کنم...
دوستاش مرتب زنگ میزدن
به پدرم زنگ زدم رفته بود اونجا دنبالش
به همسرم زنگ زدم یه کاری بکنه
ما هم الان از دست شما داریم میکشیم خب
