2737
2734

سلام 

من خودم و خواهرام تمام خواستگارها میان داخل خونه ما

حتی اون هایی هم که اصرار به بیرون دارن ما قبول نمی کنیم 

و اگه جلوتر بریم  در جلسات سوم و چهارم بیرون میریم 


اما برای داداشم هر جا تماس میگیرم 

میگن جلسه اول یا کافی شاپ یا هتل 

خب پسری که چند جا باید بره تا به توافق برسن 

چقدر خرج کافی شاپ و هتل بده 

منم روم نمیشه بگم این 

چی جواب بدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و بگم منزل خودشون و اگه بیرون می خوان مشکلی نیست اما پارک بریم 


 


ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

وا چ توقعا!!!!!

خدایا میگفتن حالا حالاها باردار نمی شم. دومی رم به لطف خودت با همین نیمچه پیازی که آفریدی با اولین اقدام باردار شدم. شکرت(اینم تایپک اینکه چی شد باردار شدم) // ایچ آر مخفف اسم «هریسون» ــه. تو یه سریالی بود. این شخصیتو خیلی دوست داشتم.
2738

به حق چیزایه نشنیده😨😨😨

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏

به خدا اون دختر هم حق داره من یادم میاد تو یه هفته چند تا خواستگار داشتم واقعا حالم به هم میخورد احساس بدی داشتم بعضی وقتا خواهش میکردم بریم بیرون تا تو فضای خفقان خونه نباشیم آخه خواستگاری تو خونه خیلی کلیشه ای و ساکت و بده.

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز