بچم را برد

دوستای خوبم میشه به لحظه بیاید
کسایی که در جریان زندگی من هستید من دوتا دختر دارم دوسال پیش شوهرم خیانت کرد سه ماه رفتم قهر بخاطر دخترم برگشتم چندماهی شوهرم خوب بود تا ناخواسته باردار شدم دوباره کم کم شروع کرد شنبه تا چهارشنبه که خونمونیم خب شب ها خسته میاد از سرکار آخر هفته ها دو روز بیکاره اونا فقط باید با دوستاش باشه حتی شب ها هم پیش اون ها می‌خوابه حتی پارسال فهمیدم با همکار مردش در ارتباط بوده چند روز پیش من اومدم شهرستان شب من را گذاشت رفت تا صبح پیش دوستاش فرداش دوباره همین وضع بشدت رفیق باز کفتربازه تنها نقطه قوتش پولشه امروز هم داشت میرفت خونه مامانش گفت میای گفتم نه گفت پس بچم را میبرم میدونه چقدر بدم میاد بدون من بچم را جایی ببره  چون خونه مامانش دوره شب باید بمونه بعدم پر پسرعمه هاشه من میترسم گفتم نه اگر بردی بخدا دیگه این زندگی تمومه چندبار گفتم اما به راحتی بچه را برداشت برد تورا خدا جای من باشید چیکار میکنید