نه من میگفنم باور میکردن ولی نمیدونم چرا خودم از گفتنش اجتناب میکردم
بیارم ۱۲ سالم بود داییم چندماه پیشش فوت شده بود ما میخواستیم با اتوبوس بریم جایی شبش خواب دیدم داییم اومده دستمو گرفته میگه بامن بیا بریم یه جایی کاملا تاریک بود فقط منو اون مشخص بودیم جیغ داد کردم نرفتم باهاش ولی فرداش تا برسیم میگفتم الان اتوبوس چپ میکنه میمیرم