2737
2734

من خودم اول میگم

یه روزی با کلی انتظار و دکتر و درمان و دارو محلی و دعا و ...حامله شدم اخ که چقدر خوشحال بودم همش خونم رو با یه بچه شیطون تصور میکردم و خودم رو با یه بچه که همش صدام میزنه مامان و از سر و کولم بالا میره و دستشو میگیرم و با خودم همه جا میبرمش تصور میکردم....

با مامانم رفتیم و سیسمونی براش خریدیم و چقققد ذوق وسایلش رو داشتم و هرروز میرفتم تو اتاق و میگفتم کی میای با این عروسک  بازی کنی کی میای این لباس رو برات بپوشم کی میای رو این تشک بخوابی و...

حتی ساک بیمارستان رو هم از دو ماه قبل آماده کرده بودم

خلاصه تو یه دنیای رویایی سیر میکردم

گذشت  و اواخر حاملگی دیدم یچه تو شکمم تکون نمیخوره هرچی شیرینی خوردم به پهلوی چپ خواببدم دیدم فایده نداره یه کم لکه بینی دارم رفتیم بیمارستان اما دکتر حتی نیومد ببینه من چمه من چی میگم اصصصلا نیومد فقط یه سرم بهم زدن و تو زایشگاه بستری شدم همیییین

انگار تو خونه خودمون تو اتاق خوابیده باشم که کسی نمیومد بگه چته

خلاصه اون شب گذشت و از بچه هیچ خبری نشد و فرداش نزدیک های ظهر فرستادن سونوگرافی و انگار تو سونو دیده بودن بندناف دور گردن بچه پیچیده منو کشون کشون بردن اتاق عمل حتی یادمه از تخت که اومدم پایین دمپایی هم نپوشیده بودم بسکه عجله داشتن اما چه فایده دیگه خیلی دیر شده و بچم وقتی دنیا اومد گریه نکرد اینو میدونستم که گریه نکردن بچه خوب نیس بیهوش هم نبودم بیحس بودم گفتم خانم دکتر پس چرا بچه من گریه نکرد جوابمو نداد هی میشنیدم که دارن به یه نفر زنگ میزنن و میگن سریع بیا زود بیا شاید تو پنج دقیقه ده بار زنگ زدن

با گریه گفتم خانم دکتر حداقل بچه رو بهم نشون بدین یکی از دستیارهای دکتر گفت عزیزم بچه یه کم مشکل تنفسی داره الان دکتر اطفال میاد میبینتش و منو هم بردن اتاق ریکاوری بعد که بردنم تو بخش جراحی گفتم پس کو بچه گفتن تو بخش مراقبتهای ویژه نوزادان هس منم که نمیدونستم چی به چیه با شکم پاره صدبار رفتم و اومدم اما راهم نمی دادن داخل و میگفتن حال بچه خوب نیست

دکتر زنان که سزارین کرده بود هم موقعی که اومد تو بخش مریض هاش رو ببینه گفت عزیزم چهار پنج ماه دیگه بچه رو بیار من ببینمش

منم متعجب که این چرا میخواد بچه منو ببینه عاشق چشم و ابرو من که نیست اولین بارشم نیس که سزارین میکنه....

خلاصه دو روز بعد گفتن بیا ببین بچه رو

با کلی ذوق رفتم  اما تو ذوقم خورد بچه کبوووود بود و هزار تا دستگاه به دست و پا و ذهن و شکمش وصل بود به دکتر اطفال گفتم خانم دکتر این دستگاهها چیه اصلا چرا بچه من انقد سیاهه من و باباش که انقد سیاه نیستیم گفت بخاطر همون خفگی هست منم که از عوارض خفگی هیچی  نمیدونستم چون تا حالا نه شنیده بودمم نه دیده بودم بچه ای رو که خفگی داشته...گفتم خب یعنی چی

گفت ممکنه بچه کم هو بشه نتونه راه بده نتوه بشینه و...

بردمش سونوگرافی از مغزش گرفتن و نتیجه خوب بودگفتم دیگه مطمئن باشم

گفتن آره پناه بر خدا

خلاصه بعد از یه هفته مرخص شدیم و اومدیم خونه و من با پول کادوهایی که گیرش اومده بود یه بار دیگه بردمش سونوگرافی که مطمئن تر بشم و بازم جوابش خوب بود و کللللی ذوق بچه رو داشتم تا اینکه دیدم دو ماه و نیمش شده اما همش نگای بالا میکنه و اصلا هم نمیخنده بردمش پیش دکتر اطفال گفت چه مشکلی داشته گفتم هیچی فقط موقع تولد خفگی داشته

دیدم که قیافه دکتر عوض شد گفت براش یه ام ار ای می‌نویسم گفتم سونوگرافی دادم  خوب بوده گفت نه ام ار ای دقیقتره ببر مرکز استان انجام بده جوابشو بیار 

منم با گریه و زاری رفتم خونه و برای پسفردا بهم وقت ام ار ای  دادن رفتیم انجام دادیم و اومدیم خونه

بردم پیش دکتر گفت یه مقدار آسیب دیدگی داره باید ببریش پیش دکتر مغز و اعصاب کودکان 

با بدبختی نوبت گرفتیم  بازم مرکز استان

دکتر ام ار ای رو دید گفت آسیب دیدگی خیلی زیاده گفتم خب دکتر داروش چیه 

گفت دارو نداره فقط کاردرمانی

منم که تا حالا اسم کاردرمانی رو نشنیده بودم و منتظر بودم بگه مثلا فلان قرص یا فلان شربت..اما گفت هیچ درمانی بجز کاردرمانی نداره

گفتم چند روز؟

گفت خانم بگو چندماه یا حتی چندسال،اونم بستگی به جوابدهی بچه داره

دنیا رو سرم خراب شد حالم بد شد همونجا افتادم...

بعدها یادم اومد به حرف دکتر که میخواست بعد چندماه بچه رو ببینه تو دلم گفتم خودش میدونست چه کار کرده و چه خبره میخواست بچه رو ببینه بینم خفگی چه اثراتی  روش گذاشته اما من اطلاع نداشتم از عوارض خفگی ....

الانم بعد از دوسال و نه ماه و کلی وام و قرض  و هزینه و بدبختی  و کاردرمانی بچه گردن میگیره

نه حرف میزنه نه میشینه نه چیزی دست میگیره نه جویدن بلده و ...

عین یه نوزاد مراقبت میخواد

تموم آرزوهای منم به باد رفت

😢😢😢😢

**اُفَوِّضُ اَمری اِلی اَللّهِ اِنَّ اَللّهَ بَصیرُ بِالعِباد**

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

روز ی ک دختر چند ماهم رو مادر شوهرم و شوهرم  سه روز از من گرفتن

دیگه نای نفس کشیدنم نداشتم ...مرده بودم حتی جون نداشتم تکون بخورم

مرررردم😢😢😢😢😢😢😢😢یآد آوری هم دردناکه

ربنا افرغ علینا صبرا  
2738

خدایا چرا بعضی پزشکها اینطورن؟ خیییلی ناراحت شدم و برای شما و کوچولوت بهترینها رو آرزو میکنم

خدایا به خاطر تمام نعمت هایی که بهم دادی شکر....همسر و پسر و دختر گلم ،بزرگترین و با ارزشترین دارایی من هستند....سلامتی اونها آرزوی همیشگی منه....

عزیز دلم چقدر ناراحت شدم با خوندن متنت انشاله خدا از کسایی که با قصور پزشکیشون زندگی و آینده یک نفر رو داغون میکنن نگذره

خداوندا خودت مواظب فرشته های کوچولوت که سپردیشون دست من باش.خدایا خیلی دوست دارم تو همیشه و همه جا هوامو داشتی دوسسسسسسسسسسست دارم خدا

امسال یبار پسرم تو چهارده ماهگی رفت اتاق عمل یبارم دو هفته پیش یعنی هیجده ماهگی رفت بار دوم عمل شد هنوزم معلوم نیست جواب پاتولوژیش چی بشه و باز عمل میشه یا نه یعنی سخترین روزای زندگیمو میگذرونم😭😭

لطفا برای حفظ آبروم و خراب نشدن زندگیم دعا کنید مرسی بوس بوس...و همچنین آرامش زندگیم سلامتی بچه هام و همسرم ..
روز ی ک دختر چند ماهم رو مادر شوهرم و شوهرم  سه روز از من گرفتن دیگه نای نفس کشیدنم نداشتم ... ...

اگه ناراحت نمی شی دلیلش چی بود؟

خدایا به خاطر تمام نعمت هایی که بهم دادی شکر....همسر و پسر و دختر گلم ،بزرگترین و با ارزشترین دارایی من هستند....سلامتی اونها آرزوی همیشگی منه....
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز