آره وقتی میگم راضی نیستم ازت اونی که میخوام نیستی جای اینکه بپرسه چی کار کردم که راضی نیستی اون رفتار و درست کنم میگه منم از تو راضی نیستم اصلا زن خوبی نیستی اخلاقت و باید درست کنی میگم خب بگو مشکلم چیه من اصلاح کنم میگه فعلا حضور ذهن ندارم ... مگه میشه اگر من اخلاقم بده خب باید بگی دیگه حضور ذهن نمیخواد چون تو ذهنته رو مخته یا همیشه بهم میگه تو لیاقت نداری مادر شب تو مادر خوبی نمیشی میگم چرا میگه همین جوری دوست دارم بگم
کلا تو زندگیت به هرچیزی اصرار کنی و آویزون بشی و خودت رو بی ارزش نشون بدی ازت فرار میکنه!!.
میخواد هرکس باشه
بنظرم یه مدت رها کن،،، مثل خودش رفتار کن
یه جوری خودت رو مشغول نشون بده،،،، بی محلی کن،،،
شوهرت بغد از یه مدت میفهمه که شما دیگه مثل قبل نیسنی و برات مهم نیست دیگه بخای نازش رو بکشی،،،
بعدش شروع میکنه کم کم نزدیک شدن
راهش فقط سگ محلیه.بخودت برس ببین چطور میاد
من مادرشوهرم خیلی بچه بوده شوهرش دادن زود هم بچه دار شده در این حد بگم که مادرش میومده خونه ش جرعت نداشته از جایی که میشینه تکون بخوره خونه دخترش بگرده خیلی اذیتش کرده عقده ای تمامه یک پدر شوهر بی مصرف داشتم که کل افتخار زندگی مادرشوهرم اینه بچه ها رو میزاشته برا زنش خودش میرفته سینما و عیاشی دیگه چه توقعی میتونم داشته باشم از پسرش
از چیزی ناراحت باشم به جای اینکه مشکل رو برطرف کنه میگه تو زیادی حساس شدی ولش کن جوش نزن، برو شوهرای مردم رو ببین چقد با زنشون بدرفتاری میکنن
زمانی ک مجرد بودم بشدت ازش بدم میومد انقددددد رفتو اومد ک من بالاخره راضی شدم حدود یک سالو نیم
الان ک منو عاشق کرده ازم فاصله گرفته اون اوایل همه کار میکرد الان بهش میگم اگ نکرده بودی میگفتم بلد نیست ی دوست دارم ساده الان از زبونش بیرون نمیاد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
