روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
برای معنا و مفهوم و... علاوه بر متن ویدئوهای زیادی موجوده
وبسایت گنجور هم عالیه
الحمدالله برای حافظ خوانی مشکلی نیست
ای کاش برای یادگیری اشعار شعرای دیگه هم همینقدر امکانات بود
باب دلمی بس که تورو خوب کشیدن،چشمای تو تهرونو به آشوب کشیدن!باب دلمی بس که دل انگیز نگاهت؛خطاطی ابروتو چه مطلوب کشیدن…دور من و موهای تو نیزار کشیدن؛نای من و موهای تو بر دار کشیدن!هم موی من هم قد بالای تو رعنا؛همسایه و همزاد سپیدار کشیدن…از دست تو تو سینه ی من هل هله بر پاست؛انگار درختی رو پر از سار کشیدن!دست منو به موی تو محتاج کشیدن؛چشماتو شبیه شب معراج کشیدن!شیرینی آشور لبت قند فریمان؛ خلخال و خطو خال لبت خطه گیلان!انگار که بابلسرو تا نور کشیدن؛شیرازه چشماتو سیانور کشیدن…از دست تو تو سینه ی من هل هله بر پاست؛انگار درختی رو پر از سار کشیدن…دست منو به موی تو محتاج کشیدن؛ چشماتو شبیه شب معراج کشیدن!