مردی که خودشیفته شدید هست مردیکه مخفی کاره همیشه حق به جانبه سابقه خیانت داره چندبار یکبار نتونست انکارکنه ولی دفعات بعدی خودم فهمیدم چه غلطایی میکنه فحاشه قلیون میکشه شدیدا خانواده خودم همش دخالت میکنن ایتطوری رفتارکن اونطوری کن میگم پدر من مادرمن احترام یه رفتاردوطرفست اون خودش منو توروی خودش دراورده اینقدر بی احترامی کرده منم عادی شده برام نمیشه اون بکنه من خفه خون بگیرم یک بارهم یک ماه یش دست روم بلند خودشون روزدن به ندیدن ونفهمیدن این درحالیه که من یک باردیگه تو شرایط خیلی بدی بودم همشون کنارکشیدن الان حق نصیحت ودخالت میدن به خودشون.دلم ازاین دنیا گرفته یک نفرنیست حق روبه من بده بگه اره چقدرصبرکردی چقدر تحمل کردی چطوراین مردو چندسال تحمل کردی اینقدر میگن که گاهی برای چندساعت میگم‌نکنه من دیوونه شدم اینا راست میگن دارم زندگیم روخراب میکنم بعدرفتارهای اون وقتی برمیگرده خونه نشون میده چقدراشتباهه این موندن من تنها مشکلم بچه هامن که درواقع هم نعمتن هم دراین شرایط مشکل نمیخوام بیشترازاین ضربه بخورن
الان دوساله این اقا جمعا پنج بارپیش من نخوابیده جاشو جداکرده رابطه جنسی هم مثلا صبح دعوا بی احترامی بدون اینکه ازکارش پشیمون شده باشه شب میاد میگه میخواد من اجازه نمیدم چون حس تجاوزداره برام همچین رابطه ای این درحالیه که بشدت گرم مزاجه یعنی ادمیه هرروز نیازداره بخاطرهبن میگم احتمال خیانت وبرگشتش به هرزه هایی که قبلا باهاشون بوده زیاده
اخه میدونی قضیه الان این نیست حق با توهست یا نه ،
قضیه اینکه الان تو توی یک شرایطی هستی که داری توش اذیت میشی ،واسه خاطر بچه ها هم تصمیم گیری برات سخت ،برای اینکه مطمئن بشی باید بری یا نه صد خودت رو بزار ،صد درستت رو نه صدی که بیخود خودتو بزنی به در و دیوار ،فکر کن فقط از خودت انتظار و توقع داشته باشی و از شوهره اصلا نه
مردها هم مثل خانمها هستن
خاتمها از دار دنیا توجه،محبت مرد رو میخوان و میمیرن براش
مردها هم احترام و اقتدار میخوان،این دوتارو اول یاد بگیر چی هستن چه جوری ان ،بعد بهش بده،ببین مردت چطوری میشه،امتحان کن ،بعد تصمیم بگیر دیر نمیشه
این درحالیه که من کارمیکردم با پس اندازم یه ماشین خریدم زیرپای اقا هست وبارها ماشینم روخواستم خانوادم زنگ میزنن که نکنی اینکارو این بچه بازیها چیه اون هرجی درمیاره برای شماست!!بنطرتون من دیوانه م؟
عزیزم من کاملا درکت میکنم چون شوهرم منم خودشیفته هست و خائن. و از همین نینی سایت فهمیدم که خودشیفته هست و چطور باید باهاش برخورد کنم. من اگه دیگه به حرفم گوش نکنه یا بخواد اذیتم کنه. اصلا بهش توجه نمیکنم. و هرکاری رو که عقل خودم قبول کنه میکنم.اولویت اول خودم هستم نه اون. در حالیکه ۹سال اولویت اون بود. الان کمی بهتر شده.
مشکل دیگه من خانوادم هستن باحرفهاشون ورفتارهاشون کاری میکنن به عقل خودم وتصمیمهام شک کنم منو متزلزل کردن حالت گیج ومنگ پیداکردم دیگه حتی نمیدونم چی درسته انگار تو یه باتلاق گیرافتادم یه مدت باهاشون هیچ رفت وامدی نداشتم تاحدود دوسال بعددوباره کم کم این رفت وامدها شروع شد ودخالتها هم همینطور
باور کن اینارو تو باید مدیریت میکردی عزیزم،اگه ادم احمقی که باید پیش بینی هر رفتاری ازش رو میداشتی و داشته باشی،اگه خودشیفته خالی که باز باید حواست رو جمع میکردی و لم کارو دستت میگرفتی،اگه هم که کلا بی آبرو ،که خوب بقیه فهمیدن که فهمیدن فدای سرررررت عزیزم ،علم غیب نداشتی که اینجوری شریک زندگیت
باز نگاه کن حساب کتاب کن
خوبی هایی داره ،نداره
لن داره نداره
باز خودتی که تو اون شرایطی و میدونی
برای من احترام حتی ازخیانت هم خط قرمزتربود که رد کرد دونه دونه خط قرمزها رورد کرد دیگه فقط مونده منو بندازه توخیابون یا اینکه منو به قتل برسونه خانوادم میگن چرااین رفتارو میکنی چرا اون رفتارومیکنی اینقدرباحرف اونا خودم‌وکچیک وخارخفیف کردم که به اینجا رسیدم رفتارهای دیوانه کننده شوهرم یکطرف حرفهای بی منطق وخالی ازدرک اونا یکطرف دیگه داره عذابم میده ازطرفی پسردومم خیلی کوچیکه نمیتونم سرکاربرم خداشاهده برای هردو بجه اصرارخودش بود بچه بیاریم ولی بارها مسئولیتها گردن من بوده واون دنبال عیش وخوشگذرونی باهرزه ها
ای دختر جان
پس اول بدون که فقط خودتی و خودت
خانواده که اینجوری میگن تو هم براشون دیگه تعریف نکن
رو خودت حساب کن ،بی خیال شوهره هم بشو ،منظورم اینکه به خودت بگو ازین کنده دود بلند نمیشه
از خودت بپرس بهترین انتخاب تو این شرایط با دوتا بچه چیه ،
منظورم اینه ،اول خودتو قوی کن،کارت رو،استقلال ات رو تا همین خونه ایی اوکی کن بعد دستت بازهست واسه حرکت و اقدام
و برای ارامش اعصاب خودت این شوهر رو همینجوری که هست بپذیر تا بتونی دوتا برنامه درست درمان بریزی،یه فکر درست کنی
نمیتونم ارامش روان واعصاب ندارم وقتی میبینم میادخونه نه حرفی نه سلامی شامش روکوفت میکنه نهایت یک ربع بچه کوچیکه روبازی نیکنه بعدش میره اتاق خواب روتخت گوشی بدست تا یک یادوشب ارامش ندارم تاوقتی وضعیت اینه نمیتونم حتی فکرکنم تنرکزکنم یابتونم کاری کنم پسرکوچیکم یکسالشه عملا دست وپام بسته هست برای شغل خونه هم نداره ازخودش که بگم میگیرم سرپناهی بشه فقط ماشینه که بفروشم نهایت یکی دوسال بالین تورم وحشتناک بتونم خونه رهن کنم اواره نشیم شب وروزفکرمدجداییه ولی طلاق هم نمیده تنها راهم اینه ماشین روبفروشم خونه اجاره کنم که بازاونم وصعیت بدترمیشه حتی قانون بهش مجوزمیده قانونی زن بگیره الانم وفادارنیست مطمعنم واین برام درده من تحمل کنم توخودم بریزم بسازم قناعت کنم چون میگه ندارم کارنیست و....واون دنبال کارخودش هدف خودش ویکی روهم داره که ادامه پیداکنه این زندگی وبه فکرخودش زندگیش رواداره میکنه عشق وعاشقی وحال دنیاروهم داره
عزیزم خوب اینجوری که نمیشه،پس فعلا فکر موندن و درست کردن این اوم باش،اوضاع برات راحت تر میشه،ازینی که هست بهتر میشه،همون اقتدار رو بده بهش بزار یکم به خودش بیاد،و قدم به قدم زندگیتو بساز عزیزم،این بد از اون بیرون بهتره با این وصف،همین بد رو درست کن عزیزم
اولین قدم پذیرش
اقتداربهش دادم بدترشدبهترنشد حس همدلی درک متقابل شنیدن صدای شکستن قلب طرف مقابل حس همکاری وکلا درک دراین ادم وجودنداره کاری هم براش بکنی بدتر دور برمیداره بیشترفشارمیاره بهم.بیرون میدونم چه خبره ولی اینطوری هم نمیشه ادامه دادپس ارامش وروح وروان خودم وبچه هام چی روزنیست دعوا راه نندازه وبی احترامی نکنه حلوی پسرهام