عمم گفت رفیقش حالش بد بوده و تو راه بودن با یکی دیگه از دوستاش داشتن میرفتن خونه عماد (رفیق پسر عمم که حالش بده) به رلش اطلاع میده که نمیتونه بیاد و اینا رلشم عصبی میشه میگه بیا پیش من
عمم گفت فقط تو ماشین نشست و بالا نرفت پیش دوستش عماد
به اونا گفت عشقم یا خانومم اجازه نمیده باید برم پیش اون
عمم هم میدونست چون عماد بهش گفته بود
خوشبحال رلش که پسر عمم به حرفش میده و تقریبا تابعش شده 🥲🤦🏼♀️