یادم نمیاد راستش اهل گناه نبودم و نیستم یادمه اخر شب که میشد خودمو میرسوندم به سجاده و نماز شب و راز نیاز داشتم با خدا تقریبا ۱ماه از نمازشب خوندنم گذشت که رحمت خدا شامل حالم شد
مثلا یکیش این بود :ما طبقه بالای پدرشوهرم زندگی میکردیم کلا۴۵ متر بود و وضع مالی مون خیلی بد بود همون موقعها پدرشوهرم میخاست خونشو بفروشه بره یه شهر دیگه من و شوهرم غصه مون گرفته بود که ما چکار کنیم چون پول اجاره نداشتیم من نماز شب میخوندم و دعا میکردم پول یه خونه۴۰ متری اجاره ای رو خدا به ما بده،،تفریبا یکماه بعدش پدرشوهرم رفت یه شهر دیگه اما خونه رو نفروخت وخونه خودشو به ما داد یه خونه۲۵۰ متری😍
تازه بعدش کارشوهرم خیلی خوب شد و حقوقش بالا رفت