خب همه چی خوب بود
بعد از ناهارم گفتم دلم اش میخواد
پاشد درست کرد
چون شبم مهمون داشت گفت فکر خوبیه آش و ..
تا اینکه اینا ملون داشتن
قاچ کرد تو پیشدستی به شوهرم و بچه هام داد
خودشم داشت میخورد
به من گفت میخوری
منم شل گفتم نه(خب رون نشد بگم آره)
بعد هی به به چه چه کرد و هی گفت چقدر شیرینه و ..
منم خب خیلی دلم خواست
اینجا مقصر من بودم که گفتم نه
یا مادرشوهرم؟