پدرشون کلا به دخترها ارث نداده زیاد ولی به شوهرم بیشتر از بقیه پسرا داده چون مجردم بوده کوچکترین پسر خیلی خرج کرده برای خانواده خیلی
خلاصه یه خونه ای داده به شوهرم تو شهر کوچیک چون شوهرمم جوونیهاش خیلی خرج اون خونه کرد
بعد خواهر شوهرم هم چون اونجا میومده تعطیلات گفته بزار منم یه اتاق ببندم تو این حیاط
نقشه اماده بوده قرار بوده یه اتاق ببنده فقط
یه دعوایی پیش میاد شوهرم قهر میکنه دیگه یه مدت اونجا نمیریم بعد یه مدت که رفتیم دیدیم تو همین مدت خواهر شوهرم کاخ ساخته خونه دو خواب حیاطشم جدا کرده جای ماشین
بخدا واقعیته