ما نزدیک دو ساله ازدواج کردیم و هفت ماهه شوهرم مهاجرت کرده و منم چند ماه دیگه بهش ملحق میشم
کلا ارتباط با دوست رو برای من منع کرده ولی خودش برای خودش اوکیه
میگه خارج از محیط کلاست با کسی حرف نمیزنی نمیگی نمیخندی من با تو فرق دارم و باید توی اجتماع باشم و گرگ باشم ولی تو باید تمام عشق و زمانت رو بذاری برای شوهرت و توی جامعه تو ساده ای و گولت میزنن و ازت سواستفاده میکنن و تنها دوستت باید من باشم بعدم گفت قدیمیا حق داشتن رو زن دست بلند میکردم اونا هم پاشونو از گلیمشون درازتر نمیکردن و به حرف شوهر گوش میکردم
اینو بگم بچه ها تا زمانی که پیش هم بودیم اصلا اهل چنین حرفایی نبود و خودشم تشویقم میکرد سنمونم کمه من ۲۴ اون ۲۷ ولی مثل مردای ۵۰ ساله داره حرف میزنم و از وقتی مهاجرت کرده جای اینکه دیدش بازتر بشه بدتر شده
خیلی تعجب کردم از رفتارش میگه من حق دارم کنترل کنم چون باید زندگیمو حفظ کنم ولی تو این حقو نداری
خیلی گیج شدم انگار یه آدم دیگه شده کلا