اینقد اذیتم کردن هر شب خوابشونو میبینم دیگه رفته تو ناخوداگاهم واقعا دلمو شکستن و از چشنم بدجور افتادن حتی تو خوابمم دست از کاراشون برنمیدارن
سر دخترم خیلی دخترمو شکستن چون دختر شد حالا دوباره اقدام کردیم من خیلی به شوهرم گفتم بریم دکتر جنسیت پسر شه اخه گفتم از هردو داشته باشیم اون گفت نه تو میخوای از لج خانواده م بری هرچی خدا داد همون میشه الان تو خواب میبینم بابت بچه م باز اذیتم میکنن
خواستم یه چیزی رو با شما در میون بذارم چند هفتهایه که رژیم گرفتم و با اپلیکیشن "زیره" شروع کردم. واقعاً نتیجهگرفتن باهاش خیلی راحتتر از چیزی بود که فکر میکردم! 🥑💪
بدون گرسنگی و بدون اینکه غذاهای مورد علاقهام رو حذف کنم، پیش میره. لازمم نیست برای همسرم و بچه ها غذای جدا درست کنم.
فکر میکنم اینطور که دارم پیش میرم، آخر سال با افتخار میتونم تیک "لاغری" رو بزنم! 😄
من که شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن 🎉اگه تو هم میخوای شروع کن.
میشه به خودت و بچت لطف کنی بری روانشناس؟ چون وقتی میگی حتی خوابشونو میبینی و تو ناخودآگاهته، ممکنه رورفتارت نسبت به بچه ات تاثیر بذاره و یا اعتماد به نفس بچتو کم کنی
دختر و پسر به حال تو هیییییچ فرقی نداره
هرکدوم بزرگ شدن میرن پی زندگی خودشون
واقعا آفرین به شوهرت که عاقله
تاريك انديشان هميشه سعى مى كنندزنان را در «سياهى» نگه دارند؛آنها از روشن شدن ذهن زن مى ترسند !چون خوب ميدانند اگر زن بداند،به فرزندانش هم ياد ميدهد !
درکت میکنم منم بعضی شبا تو خواب با بابام دعوا میکنم یا حتی میزنمش یا خواب دعوای اون و مامانم و میبینم میخوام همش از مامانم دفاع کنم آخرم با کلی هیجان و آدرنالین بالا از خواب میپرم
توعقد باردارشدم اینقد تحقیرم کردن که بمیرمم یادم نمیره. مادرشوهرم انداخت گردن من شوهراسکلمم هیچ گوهی نخورد منو بدون عروسی اورد تو یکی از اتاقاشزندگیمو شروع کردم بعدشمکه بچم سقطشد اینقد اذیت شدم هیچ کس درکم نکرد
محل نده، رفت و امد نکن، چرا به اینجور ادمای کوته فکر انقد بها میدین که شب و روزتون رو ازتون بگیرن؟ دقیقا داری کاری رو میکنی که اونا میخان، دقیقا داری ب ساز اونا میرقصی، عزیزم از ناراحتیت خوشحالن پس اگه میخای بچزونیشون فقط شاد باش از زندگیت لذت ببر و محل سگ نده
برا من ۷ روز بچم دستگاه بود موقع مرخص شدن نیومدن تنها آوردیم خونه بچه رو فرداش با آبریزش و مریضی ریختن خونم پوشک بچمو میشمارن تا سطل آشغال مینداختم پوشک رو میدیدن
اینقد خون دل خوردم که چندوقتیه خونه جدا گرفتیم ولی جدیدا رومخ شوهراحمقم کار کرده زود بچه بیارید وگرنه دیگه حامله نمیشه.منم دعوا دارم باشوهرم که یا عروسی بگیر یامن بچه نمیخوام
اونا الان کلی خوشحالن هزینه عروسی و از سر رد کردن معلومه دیگه زیر بار نمیرنبعد چرا مادرشوهرت جای تو ...
شوهرم که بچه ننه اس خانواده خودمم متاسفانه اون زمان اینقدر منو اذیت کردن انگار کار خلاف شرع کردم انگار تنهایی باردار شدم کسی به شوهرم با بت غلطش چیزی نگفت همه گفتن این دختره خودشو ول داده وگرنه مرد تقصیری نداره