نمیتونم بگم کجا ولی دیروز فهمیدم چند روز پیش تو یکی محله های قدیمی که خانواده مادرم اصلیتشون مال اون جاست یه .... (نتونستم کلمه ی مناسب پیدا کنم) همسرش رو ذبح کرده و همونجا بالاسرش سفره پهن کرده که بشینه ناهار بخوره بعد بلند شه همین بلا رو سر بچه هاش بیاره که خدا به بچه ها رحم کرده و اومدن پیدا شون کردن.
دلیلش هم هنوز نمیدونم هر کی یه چیزی میگه،با این که نمیشناسمشون دارم دق میکنم دوس دارم یارو رو بگیرم با تریلی ۱۵ بار از روش رد بشم مرتیکه رو