مرسی عزیزم خودمم امیدوارم راحت باشه براش😌
چی بگم خودمم روم نمیشه بگم🙈🙈ولی ماها ک باهم این حرفا رو نداریم 😄
سمت چپم نزدیک کشاله رونم زیر شورت😝😝😝فهمیدی کجا شد؟؟؟ 😅😅😅همون مثلثیه سمت چپش
قربون خدا برم بدن ب این بزرگی باید اونجا درد میزاشتی 😕
باورت میشه من تا ی سال روم نمیشد ب کسی چیزی بگم بخاطر همین جاش آخرشم وقتی دیدم اونقد بزرگ شده ک با دیدنش ضعف میکردم و میترسیدم و دردش ب حدی شده بود ک شبا از خواب بیدارم میکرد و اصلا دیگه نمیتونستم شلوار بپوشم چون قشنگ میومد بالا شلوارم و مشخص بود دیگه مجبور شدم رفتم پیش خالم ب اون گفتم و سونو و.... بالاخره رفتم پیش جراح عمومی گفت ی غده پنج سانتی هست کلی هم دعوام کرد ک چرا زودتر نیومدی وقتی جراحی شدم دیدم برآمدگیه دیگه نیست و ظاهر اون قسمتم عادی شده ایتقد خوشحال بودم جراحیمم خیلی راحت بود درد زیادی نداشتم ولی موقعی ک رفتم بخیه بکشم و چکاب بشم فهمید ک بازم ی چیزی هست و فرستادم پیش همین دکترم ک الان میرم فوق تخصص سرطان زنان هست اونجا بهم گفت بازم باید عمل بشی دکتر قبلی کامل برنداشته ولی ب بابامینا گفته بود غده بدخیم هست نمیدونم برخورد مامان و بابام چجوری بود جلوی من خیلی محکم بودن تو مطب دکتر رو نمیدونم ولی هردکتری ک رفتم همشون میگفتن بابا مامانت خیلی خوب هستنا یا حالشونو ازم میپرسیدن فقط برای دکتر انکولوژیم میدونم ک وقتی بابام فهمیده بود مشکلم سرطان هست محکم زده بود تو سر خودش اینو پنج شیش سال بعدش مامانم بهم گفت😔خلاصه من تا حل سه سوم شیمی درمانیم نمیدونستم سرطان دارم اصلا چیزی نشنیده بودم از شیمی درمانی و اینا
از دکتر شیمی درمانیم ک پرسیدم عوارض دارن داروها یا ن... بهم گفت نه اصلا فقط ی کم ریزش مو. لبخند راحتی زدم گفتم خووووب ریزش مو خیلی مهم نیست آخه تا اون سال موهام بی نهایت پر بود و فکرمیکردم حالا چندتا نخشم بریزه چ اشکالی داره😏دارو ک اثر کرد فکرکنم آخرای جلسه دوم بود داشتم تلویزیون میدیدم دست کردم تو موهام ک ی کم حالت بهش بدم ی دسته مو اومد تو دستم اینقد ترسیدم ک سریع ریختمش رو فرش دیگم نگاش نکردم هرشب ک میخابیدم صبح بالشم سیاه سیاه بود فقط خدا میدونه مامانم چ حالی میشد با دیدنش اون تمیزش میکرد
مریضی بدی بود اون زمانم کسی نبود باهاش حرف بزنم جو خونمون ب اندازه الان صمیمی نبود از طرفی اونقد پرخاشگر شده بودم ک کسی نمیتونست طرفم بیاد جلسه چهارم با دکترم صحبت کردم نتیجه درمانم خوب بود گفتم توروخدا من خوب شدم دیگه شیمی درمانی رو قطع کن دو جلسه دیگه رو نمیخام خیلی از سختیاش باهاش حرف زدم ی لبخند زد گفت باشه حالا برو داروهاتو بگیر تزریقاتیش ی دکتر پیر بود خیلی دوسش داشتم صمیمی بود باهامون رگمو پیدانمیکرد خیلی کم خون شده بودم اونقد گریه کردم از اول تا آخری ک سرم تو دستم بود گریه میکردم ک چرا دکترم قبول نکرد قطعش کنه دکتره ب مامانم میگفت چ دختر لوسی داری یادمه حتی برای آزمایش خون خون نداشتم و باید سه چهار جا رو سوراخ میکرد تا بالاخره بتونه ی کم خون ازم بگیره مامان و بابام تموم این صحنه ها رو میدیدن و الان ک خودم مادر شدم میفهمم ده برابر من سختی کشیدن
ولی خب بعد از دوسه ماه اینقد موهام و ابروهام خوشگل و زیاد درومدن ک اصلا احتیاج ب آرایش نداشتم خیلی خوشگل شده بودم ابروهام بلند و پرررر همه فکرمیکردن مداد کشیدم مژه هام بلند و پر ک اصلا دیگه ریمل رو گذاشتم کنار. موهام ده برابر قبل از مریضیم شد فر و خوشرنگ بخاطر همین گفتم چشم خوردن مردم ک نمیدونستن تاثیرات داروهای شیمی درمانیه😞تا رفتم آرایشگاه از فرداش شروع کردن ب ریختن😐
ولی کم خون هم بودم دوباره شدم مثل قبل شیمی درمانی 😕
گفتنش ب شوهرمم ک اون زمان فقط خواستگارم بود بدبختی بود ک بهش بفهمونم کجا هست و چی هست و... بیچاره تو عمرش نشنیده بود این چیزارو 😟
خوووب ساتین فکرکنم پشیمونت کردم از سوالت نه؟؟ 😝😝😝😝دیگه همینجوری حرفم اومد 😄