2737
2734
عنوان

مامانای گل شهریور و مهر 97 بیاین اینجا باهم باشیم

| مشاهده متن کامل بحث + 349046 بازدید | 40785 پست
دکترم یه جوری برخورد می کنه که فقط می خواد تاریخ خودش باشه، هرچی میگفتم حداقل هفتم میگفت نه شلوغه، خ ...



وای امان از دست این دکترا


دکتر من هم هنوز تکلیفم را معلوم نکرده که اصلا نوع زایمامپ چی خواهد بود طبیعی یا سز


تازه اونروز بهش گفتم من پارگی فتق شکمی دارم تازه فرستادم برم پیش جراح مشورت بگیرم که نوع زایمان طبیعی میتونه باشه یا نه

خلاصه منم از بلاتکلیفی کلافه شدم

خداراشكر كه زایمانت خوب بوده🌹پس حتما منم میتونم


آره عزیزم انشالله که میتونی و به راحتی هم از پسش بر میای.

موقع دردها نفس عمیق بکش، کمتر درد رو حس میکنی. مامان علیرضا هم اینو قبلا اینجا گفته بود. روز زایمان هم ماما که دید موقع انقباض ضربان قلب بچه‌م پایین میاد بهم گفت نفس عمیق بکش بذار اکسیژن بهش برسه. عمیق ترین نفسهایی که میتونستم رو میکشیدم. این خودش خیلی کمک میکرد که درد رو کمتر حس کنم. همین که یه چیزی حواست رو اون لحظات پرت کنه خیلی کمک میکنه. یه دستگاه کوچیکی هم بود به اسم تِنس که دستم دادن. چهار تا چسب زدن پشت کمرم، هر وقت دکمه این دستگاه رو میزدم یه ارتعاش تو کمرم مینداخت. نمیشد بگی درد رو تسکین میده، ولی اون هم یه لحظه حواس آدم رو پرت میکرد بد نبود. 

بعد هم من تو فاصله بین دردها که چند لحظه آروم میشدم به زور میخندیدم و با شوهرم دو کلمه حرف میزدم. البته اگه شوهرم اونجا نبود خوب فرق میکرد. ولی این هم خیلی حالم رو بهتر میکرد. تازه من یه جوری خوابم گرفته بود که داشتم میمردم. شب هم که درست نخوابیده بودم. بعد ماما گفت دراز بکش ضربان قلب بچه رو مانیتور کنیم. منم از خدا خواسته دراز کشیدم. بین دردها چرت میزدم! کلا فاصله دردها سه چهار دقیقه بیشتر نبودها. ولی حدود دو ساعت رو همینجور یه ذره یه ذره چرت زدم. بیچاره شوهرم حتما حوصله‌ش خیلی سر رفت.

حالا همه میگن زایمانت طولانی بوده، واقعا هم حداقل از  10-11 دردها شدید شده بود، تا 3.5 طول کشید. ولی خودم چون وسطش خوابیدم اون قدر ها به نظرم طولانی نیومد. بعد زایمان هم دیگه اصلا خوابم نمیومد، خوابم رو کرده بودم.

ولی از اون گاز که درد رو کم میکنه استفاده نکردم. از ماما پرسیدم گفت اگه میخوای بهت بدم، ولی یه مقدار آدم رو سست میکنه، منم نخواستم.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلام دوستان،حالاک بچم خوابه اومدم داستانمو بگم،روز جمعه ک بر اساس سونوگرافی چهلو یک هفتم پر میشدرفتم بیمارستان ،حساب ک کردن بستریم کردن از اقاو پسرم خداحافظی کردم رفتم ،انقد شلوغ بود اون روز بیمارستان ک تا یجا گیر اومد سه اتاق عوض کردم،خلاصه ساعت یازده و نیم بستری کردن ساعت دوازده و نیم امپول فشار زدن ولی بعد ده دقیقه بستن چون نه درد داشتم نه کیسه اب پاره شده بود و نه رحمم باز شده بود معاینه هم درد نداره اگه خودتو شل کنی تازه موقع دردام یکم ارومتر میشدم میگفتم بیایید معاینه کنید 😂😂 ساعت یکو نیم دوباره اومدن سرمو باز کردن نوار قلب هم همزمان میگرفتن باز بعد ده دیقه گرفتن ،ساعت دو دکتر اومد معاینه بهش گفتن امپول زدیم ولی دردش شروع نشده منم گفتم همش سرجم بیست دیقه باز نبود ک همش سرمو میبندن،دکترم معاینه کرد و گفت قشنگ سه چهار سانت بازه ک ب ماما گفت بتومیسپارمش امشب باید بزاد،سرمم بازکنید،خلاصه باز کردن تادردام شروع بشه بگم زایمان طبیعی بودموبچه دوم و پسر وضعیت لگن هم خوب بود وسایلایی ک بیمارستان دادن ی بسته پوشک بزرگ سالان ی بسته شورت یبار مصرف ک کوچک بود برا من مصرفی نداشت تا خونه،یدست لباس بیمارستانو ی جفت دمپایی ک فقط انگشتام توش میرفت بخاطر ورم خخخ،میخواستن ببرنم اتاق ادم ،اونجایی ک ورم و فشار خون دارن نزاشتم گفتم ازمایش دادم و فشارمم خوبه،ادم ندارم،اونجا اولش دلم گرفت خیلی دوتا مادر بچشونو ازدست دادن دیر رفته بودن مدفوع کردن بچه هاشون،مادرا میگفتن قبلا اومدیم مارو نگه نداشتن،حالا تواتاق منم ی مادر مث من بود دوروز بود اونجا بود دوست داشت سزارین بشه دومرحله امپول فشار زده بودن اصلا باز نمیشد گفتن فردا هم مرحله اخره اگه باز نشی میبریم عمل،،،یکی دیگم ککیسه ابش پاره شده بودبخاطر  وضعیتش نگهش داشته بودن چون شش تا سقط داشت ،اینبار میگفت نزدیک سیصدتا امپول زدم ک نیافته والان بزور امپولم دردش نمیاومد،اینارم گفتم شاید بدردتون خورد،دردام شروع شده بودنو خودم نمیفهمیدم هم با زایمان اولم متفاوت بود هم قاطی کرده بودم چون دیسکمم درد میکرد مثانمم ک سنگین شده بود فکر میکردم بخاطر عفونت ادراریه ک بعدا فهمیدم درد زایمان بودچون زایمان دوم بود رحم پایین بود،در این حین تکرر ادرار داشتم چای هم خورده بود هی میگفتم سرمو ببندید برم دستشویی بزور باز میکردن میگفتن قطع کنیم تاثیر نمیزاره سرم،باید مدام بیاد تا رحمت تحریک شه ولی درحین دستشویی رفتن  و امدن تا ماما میومد ورزشایی میکردم میگفتم غنیمته زود باز بشم حین دردم نفس عمیق میکشیدم،ماما هی میگفت درد داری میگفتم اره باور نمیکرد میگفت پس چرا جیغ نمیزنی اکثرا مادرا جیغ میزنن،میگفتم قابل تحمله فعلا نمیخوام انرژیم از دست بره،تا ساعت شش سرم بودش بعد بستن چون دردام شروع شده بود میگفتن خیلی فشار بهت میاد رحمت میترکه،این دوساعتو هرچی ورزش بود انجام دادم دوش گرفتم زیر دوش قر دادم ساعت هشت اومدن معاینه گفت خیلی خوبه ب کارات ادامه بده گفتم چند سانتم ،دلمو خوش کردم الان میگه شش،گفت قشنگ چهار سانت😒از حرص خندم گرفت گفتم ساعت دوک چهار سانت بودم گفت دکترا ی چیزی میگن خلاصه ک اونم خودشو واردتر از دکتر میدونست ،دکتر اومدبعد نیم ساعت گفت پنج سانتی ،شیفتا عوض شد منو ب یکی دیگه سپردن خدایی خیلی مهربون بود ،سرمو دوباره وصل کردن خیلی خیلی کم،گفتم میرم دستشویی خخخ دستشوییواجاره کرده بودم یساعتم بیرون نمیومدم ب بقیه هم میگفتم هر وقت خواستید برید بگید  من حالا حالا بیرون نمیام اونجا تنها جای ارامش بخش بود چون حین درد اب گرم ب خودم میگرفتم اروم میشدم روصندلی نشسته بودم کم کم هم چرت میزدم  تا موقع ماما و کنترل بیرون نمیومدم ،دیگه سرمو خودم بستم چون درد امپول خیلی بد بود ی استراحتم نداشتم پشت سر هم میومد ولی دردای طبیعی لاقل ی استراحت و تمدید انرژی میکردی حالا پا قدمم خیر بود اون مادر دیگم دردش شروع شد ولی هنوزم قابل تحمل بود خودم ورزش میکردم ب اونام میگفتم شده بودم مشاور خصوصی خخ هر کی میاومد میگفتن کلاس رفتی میگفتم نه از اینترنت دیدم خلاصه ک تشویق میکردن ب ادامه دادن میگفتن خیلی خوبه فقط زور الکی نزن حین درد ک بده تا لحظه اخر،خدایی تادردای شدید شروع بشه کلی حرف زدیم با مامانا خندیدم ،دکترا میگفتن ی خونه اوردی باخودت دوتا ساک بودش همش،راستی ی اتفاق جالب دکتر وقتی پنج سانت بودم اومد کیسه ابو پاره کنه ک نینیم نزاشت دستشو گرفت خخخ دکتر ترسید دستشو اورد بیرون چند بار سعی کرد ولی نزاشت بیخیال شدن،ساعت ده شب بود ک دردام شدید و بودومنم طبق معمول دستشویی ک دیگه حالت تهوعم بهم اضافه شد بخاطر امپول بود تا موقع زایمان س بار گلاب بروتون بالا اوردم ساعت یازده اومد معاینه،گفتم خبر خوب بده خواهشا گفت هفت سانتی گفتم شکر اومدن کیسه ابو زدن دیگه دستشویی رفتن تعطیل شد نمیتونستم تکون بخورم فقط رو تخت جابجا میشدم  از ی طرف خوشحال بودم ک زودی میاد از ی طرف میگفتم ساعت دوازده بگذره ک تاریخ از بیستو سه شهریور بگذره چون تولد اقام بود خخخخخ حرص گرفته بودتم میگفتم دردا مال من خوشیش برا اون ،اون لحظه طمع گرفته بودتم خخخخ گرچه طبق برنامه ریزی خودم پسر بزرگم ابانی توماه خودم و این پسرمم شهریوری تو ماه اقام بدنیا اومد البته قبل هرچی باخواست و اراده خدا،،،ساعت شد دوازده اومد دردام شدید بود دیگه داشتم تختو از جاش درد میاوردم تمدم بدنم هنوزم گرفته ولی اون موقع هم جیغ نمیزدم فقط هرجور ک دردا ارومم میکرد تواون موقعیت میرفتم موقع معاینه باز دل خوش کردم گفتم الان میگه نه سانت گفت هفت سانت حس گریه داشتم ولی گریه هم نمیومد رفت دیگه شدید شد دردام تحملش سختر بود باید ب ی چی ضربه میزدم اروم شم بعضی وقتا دست خودم گاز میگرفتم و هی ناله و ناگفته نمونه ی ساعت باخودم و خدا حرف زدم برا همه دعا کردم برا مریضا اونا ک زمین گیرن برای اونا ک بچه میخوان اونا ک زایمان میکنن برا ندارا برای فرزندای صالح و پاک.....

خدایا،فقط سلامتیشونو ازت میخوام،منو بااین امتحان نکن.
عزیزم من تو هفته ۳۴ که رفتم سونو اب دور جنین را گفت ۹ و خورده ای و گفت نرماله حداقلش ۸ هست به دکترم ...

برای من که تو 35 هفته 7.9 بود دکترم گفت اگه 5 بود بستریت میکردیم. ولی گفت 8 هم همچین نرمال نیست، باید 10 باشه. اما تا حرکات جنین خوبه مشکلی نداره. اما سونوگرافی نوشته بود حداقل نرمال.

تازه گفتم که، بعد که کیسه آب پاره شد کلی آب ازم رفت. گفتن احتمالا کم نبوده اصلا   با این که سه بار سونو کردم همش همین حدود 8 بود.

2728
ساتین جون من سایز ۱ کلا چند بسته بیشتر گیرم نیومد سایز ۲ روش زده برای ۳ تا ۶ کیلو گرم به نظرتون از ۲ ...

خیلی بد شده ؛که نیست ؛فکرکنم بشه استفاده کرد ؛راستش من هنوز دوبسته سایز 1 دارم ؛هنوز از 2 استفاده نکردم ؛ولی میشه چون رو بسته اش براساس وزن نوشته دیگه 😘😘

خودت ودخترت خوب هستید ؟؟راستی اسمش و چی گذاشتی ؟؟؟

سلام دوستان،حالاک بچم خوابه اومدم داستانمو بگم،روز جمعه ک بر اساس سونوگرافی چهلو یک هفتم پر میشدرفتم ...

باریکلا مامان شجاع و متکی به نفس که خودت یاد گرفته بودی چی کار کنی و به دیگران هم یاد میدادی.

تعجب کردم میگی دوتا مامان اونجا بچه‌شون رو از دست داده بودن   انقدر الکی الکی؟!

اینجور که تعریف کردی به نظرم زایمان سختی داشتی، فقط خوبه که خودت بلد بودی چی کار کنی.

منم اصلا جیغ نمیزدم، اصلا اگرم میخواستم جیغم نمیومد. فقط گاهی ناله میکردم، اون هم معمولا وقتی ماماها بیرون میرفتن و کسی نبود.

خیلی بد شده ؛که نیست ؛فکرکنم بشه استفاده کرد ؛راستش من هنوز دوبسته سایز 1 دارم ؛هنوز از 2 استفاده نک ...



امروز به شوهرم گفتم بره پوشک بخره، رفت فروشگاه مولفیکس داشت که. به همون قیمت 2 هفته پیش. بسته 42 تایی، 39 و خرده ای تومن. مولفیکس بده؟ من که استفاده میکنم مشکلی ندارم.

تازه به قول شوهرم اگرم خیلی گرون بشه کهنه میگیریم و هر وقت زیاد کثیف شد میندازیمش دور! از پوشک گرون بیشتر میصرفه.

2738

دیگه ساعت یک شد یهو جیغ زدم دست خودم نبود مامارو صدا زدم گفتم بیا سنگین شدم اومد گفت نه سانتی زور بده ببینم اینبار انرژی نداشتم گفتم نمیتونم گفت پس چطور میگی زورم میاد سنگینم گفتم رو مثانم سنگینیه گفت یکم تحمل کن کم مونده نشست با یکی حرف میزد باگوشی گفت ی زایمان دارم ی ساعت دیگه هم خوشحال شدم هم گفتم چطور تحمل کنم ،اون رفت بعد ی ربع دیگه با زور و تمام توان صداش زدم گفتم سنگینم پنج شش بار گفتم تا اومد باور نمیکرد ،اومد گفت سرش اومده وسایلو اماده کنید گفتم ادرار دارم سوند اوردن ترسیدم گفتم عمله گفت نه عمل چیه،گفتم پس چرا سوند اوردین گفت رحمت بازه کیسه ابم پاره برا اینکه بچه عفونت نگیره،راستی از وقتی کیسه ابم زدن فقط چشمی معاینه میکرد میگفت عفونت میگیری چون بازی،خلاصه همه چیو اماده کردن گفت زور بزن زور میزدم ولی توان نداشتم چون هیچی توشکمو رودم نمونده بود ،رودمم ک چندبار دستشویی رفتم از ترس مدفوع عین زایمان ،خالی بود و خیالم راحت ولی زور زدنو یادم رفته بود میگفت چطور کار دستشویی زور میزنی اونجور نترس ،سرمو ب سینه چسبوندم دستامم زیر رونام گرفتم موقع درد اومدنا ک سر بچه بود فشار میاورد نفس عمیق میکشیدم و با زور بیرون میدادم پنج دیقه زور زدن گفت هر توتوانته بخرج بده چون بینیش ب لگنت چسبیده خدانکرده بی اکسیژن میشه خیلی ترسیدم،حالا فشارمم افتاده بود یا قندم نمیدونم ولی شروع ب لرزیدن کردم دندونام یطرف پاهام یطرف با دست تند گرفته بودم ،دیگه چشامو بستمو شروع ب زور کردم سرش اومد قشنگ حس کردم کشیدش بیرون وای اون لحظه اروم شدم،الان ک میگم احساساتی شدم،گذاشتنش روسینم پسرمم چشاشو باز کرده بودو نگام میکرد وای چقد قربون صدقش رفتم تموم دردام یادم رفت پنج دقیقه بچم توبغلم بود گرفتن بردن تمیز کنن گفت زور بده جفتم بیاد بیرون ک پاره شه هنوز رو مثانم سنگینی بود اونم ک اوردن بیرون راحت شدم خخخ خیلیم کنجکاو بودم گفتم نشونم بده ببینم چجوریه ،نشون داد ی کیلو بیشتر میشد سنگین بود ک گرفته بود همش مث روده بود توهم پیچ خورده بود ،،گفتم بچم سالمه گفتن اره شکر خدارو کردم ،فقط شکر میکردم میگفتم من میمیرم تحمل ندارم حین دردای اخر ولی خدا بزرگه ،گفتم بخیه خوردم گفتن اره خیلی غصه خوردم خیلی سعی کردن بخیه نخورم ولی بچم نذاشت با دستو سر بدنیا اومد شیطون خخخ ،هفتا بخیه خوردم گفتم وزنش چنده گفت نمیدونم هنوز خودمم ساعت زایمان یاد اوری کردم خخخ اخه برام مهم بود بخیه هارم بزحمت زد گفت عفونت داری باید مواظب باشی،انقد با ماما حرف زدم سوال پرسیدم نفهمیدم بچه رو کی بردن کی اوردن خخخخ،وقتی اورد گفت وزنش سه کیلو هشتصد گرمه دیدم سر جاش نیست قدشم پنجاهودو سانت بود ،انقد قربونش رفتم ک مامانای دیگه همه جلو در بودن اومده بودن میگفتن خیلی باحال بودی زودی دردات یادت رفت ،زودم تموم شدی تبریک گفتن ،منم بعد تمیز کاری اینا ب اقام اینا پیام دادم زنگ زد تبریک گفت خسته نباشی گفت عکس فرستادم.بعد منم یکی از هم اتاقم بچش پیپی کرد بردن اتاق عمل،اون یکیم بعد زایمانبرام سوپو اب میوه اوردی بطری بزرگ اب خوردم از بس تشنه بودم .گفتن دوساعت اینجا باش میبریم بخش گرم حرف زدن با مامانه شدم و شیرم بچم میدادمنفهمیدم چطور گذشت اومدن دنبالم گفتم بزارید دوش بگیرم زودی نیم تنه ب پایین دوش گرفتم گفتن سرتو نشور سردت میشه همراهم نداشتم یکی خدمه ها وسایلامو جمع کردبرام اورد خداحافظی کردم از مامان هم اتاقیم رفتم بخش اونجام وسایلامو مرتب کردم ی چرت زدم ولی قبلش کلی خرما خوردم شیرم بیاد،چای نبات چنتا خوردم بخاطر شکمم سفت نشه خاکشیرو کلی چیز،کلی فردا صبحش اطلاعات دادن در مورد بچه و شیر دهی عصرش ترخیص شدم چند روز دکتر بردن و سنجش اینا داشت ک در رفتو امد بودیم ،سالم بود شکر خدا زردیم نداشت دومین روزم شیرم اومدم از بس پرخوری کردم اینجاهاشو خلاصه گفتم ک حوصلتون سر نبرم🙈برا من اسونه بچه داری چون تجربشو دارم البته سخته بعضی اوقات  ولی انقد شیرینه ب سختیش میارزه، خونه هم تنهام کارامم کلا خودم کردم با کمک همسرم همه خونه زندگی دارن نزاشتم کسی بیاد ،هر سوالیم داشتین بپرسین جواب میدم،حالا میرم پستارو بخونم،پیشاپیش هم ممنون بخاطر تبریکاتون و در کلام اخر شایدیکم برا اونا ک طبیعی زایمان میکنن حرفام ترسناک باشه ولی واقعیتو گفتم درد داره سختی داره هر چیزی تو زندگی ولی شیرینی هم داره ،خدابزرگه دردی ک داده رو دواش رو همداده ،نترسیدو امیدتون ب خدا باشه ،،بازم هزاران مرتبه شکر خدا بخاطر سلامتی پسرم و کمک حال مامانای دیگمون باشه انشاالله.

خدایا،فقط سلامتیشونو ازت میخوام،منو بااین امتحان نکن.
وای امان از دست این دکترا دکتر من هم هنوز تکلیفم را معلوم نکرده که اصلا نوع زایمامپ چی خواهد بود ...


من دیسک کمر دارم نمی خوام دردهای اون شروع بشه از من کمر دردهام یه مقدار عصبی هست یه مقدار هم به وزنم و کار کردنم، از هفدهم هم پیاده روی رو تعطیل کردم ، شنبه میرم سونو ببینم مقدار آب دور نی نی چقدر شده، احساس می کنم دکترا براشون مهم نیست ، هر دفعه برگه سونو رو زیر رو می کنم ازش سوال می پرسم به دکترم باشه کلی توضیح میده ، من می مونم یه عالمه استرس

دیگه ساعت یک شد یهو جیغ زدم دست خودم نبود مامارو صدا زدم گفتم بیا سنگین شدم اومد گفت نه سانتی زور بد ...

سلام خانمی حسسسسسسابی تبریک میگم، چقدر مفصل و عالی توضیح دادی. وااای که چقدر از طبیعی میترسم. ماشاالله به خودت و نی نی خوشگلت هزار ماشاالله وزنش هم خوب بوده. چقدر بامزه بود که گفتی دست ماما رو گرفته بود😄 چطوری میشه؟ از تو کیسه آب گرفته بود؟ ان شاالله که خیرش رو ببینی و شاهد بزرگ شدنش و موفقیت هاش باشی😘😘😘😘

❤️❤️❤️ و من یتوکل علی الله فهو حسبه ❤️❤️❤️
امروز به شوهرم گفتم بره پوشک بخره، رفت فروشگاه مولفیکس داشت که. به همون قیمت 2 هفته پیش. بسته 42 تای ...

ستاره جان من مولفیکس استفاده نکردم ؛برای پمپرزم هر داروخانه ای که رفتم داشت ؛مولفیکس استفا ده نکردم ؛برای کجاست مولفکیس؟؟دیروز جانبو رفتم کلی داشت ؛قیمتشم خوبه من پمپرز و سایز 1 ؛22تایی گرفتم 25 ؛18 ،12.5 🙈😁🙈

ستاره جان من مولفیکس استفاده نکردم ؛برای پمپرزم هر داروخانه ای که رفتم داشت ؛مولفیکس استفا ده نکردم ...

نمیدونم ولی فکر کنم تو ایران تولید بشه، مگر اینکه تحت لیسانسی چیزی باشه.

پس کمیاب نشده... بعضی فروشنده ها دارن جوّ میدن شاید.

منظورت چیه 25،18،12.5؟ قیمتهای مختلف داشت؟

دیگه ساعت یک شد یهو جیغ زدم دست خودم نبود مامارو صدا زدم گفتم بیا سنگین شدم اومد گفت نه سانتی زور بد ...

الان که گفتی یادم افتاد که هر چی از من پرسیدن احساس زور زدن داری یا نه، حس خاصی نداشتم. آخرشم همینجوری بردنم رو تخت زایمان. میگفتن زور بزن میگفتم نمیتونم. ولی گفتن نه، باید زور بزنی. دکتر هم شکمم رو فشار میداد. آمپول فشار (همون سرمش رو منظورمه) هم زدن که نمیدونستم و بعدا فهمیدم. فکر میکردم عمرا بتونم با زور زدن بچه رو بدم بیرون. اصلا باورم نشد چه جوری اومد.

وای امان از دست این دکترا دکتر من هم هنوز تکلیفم را معلوم نکرده که اصلا نوع زایمامپ چی خواهد بود ...

مثل دکترمن...سزارین بایددلیل پزشکی داشته باشی..منم بلاتکلیفم فعلابرادیسکم نامه دارم. دکترخودم که قبول نکرد

خدایاهزاران هزارمرتبه شکربابت فرشته کوچولوی زندگیمون هدیه خدابعدازچندسال انتظارباIVF😍😘انشالله دامن تمام منتظراسبزبشه بزودی🌹دخترقشنگم زندگی منوبابایی انشالله همیشه سلامت باشی ولبت خندون باشه😍🐣
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز