سلام به همگی! خوبید انشالله؟ نینی ها (بهتره دیگه بگم خانوم کوچولوها و آقا کوچولوها🌺🌺🌺😘😘😘🥰🥰🥰) خوبن؟؟؟؟!!!!
من از کم کاری خودم خجالت میکشم... سعی کردم بخونم همه رو ولی دیدم خیلی طول میکشه بیشتر از بیست صفحه عقب بودم.😶
ولی به خدا بازم عذرم موجهه! اول مریضی دخترک که انگار تو تنش مونده بعد واکسن. طفلکی ده روز بعد واکسن بچم تب شدید کرد و بعدم بدنش دونه ریخت. چند روز گرفتار اون بودیم بعد کمی خوب شد دوباره. تب شدیدی کرد که از قرمزی صورتش به کبودی میزد. دکترش زیترومکس تجویز کرد. دو روز خوب بود دوباره تب شروع شد که بردمش دوباره دیشب براش کوآموکسی کلاو ۶۰۰ شروع کرد و اسپری درمانی و کلی داروی دیگه. خلاصه طفلک بچم. دیشبم یک سرفه هایی میکرد تو خواب انگار چهل سال سیگار کشیده😣😣😣
این از این.
دیگه هم یه چیز دیگه که خیلی خیلی فکر و کارم رو به خودش مشغول کرده اینه که... کار مهاجرتمون درست شد... یک سالی بود که درخواست داده بودیم و پروسش در جریان بود و یکی دو روز بعد از تولد پسرم ویزامون اومد. اینه که مدام دارم در مورد زندگی و کار و مدرسه ی بچه ها و این جور چیزا میخونم تجربه ی اونایی رو که رفتن. خیلی سرم شلوغ شده. هم استرس دارم هم خوشحالم که بچه هام اینجا نمیمونن هم ناراحتم که الان باید زندگی راحت و خونه ی خوب درامد راحت و موقعیت عالی شغلی و اجتماعی همسرم و خودم رو ول کنیم و بریم یه جا روز از نو روزی از نو... غصه میخورم که ای کااااش سال۹۲ این آقای دروغگو رای نمیاورد و شش سال عقب نمیموندیم. بگذریم.
خلاصه اینطوریه داستان ما. هنوز نگفتیم به همه ی خانواده. یکی دو تا از دوستامون و مادر من و برادر همسرم میدونن.
نمیدونم هنوز باید همه چیز رو بفروشم و برم یا نگه دارم. سر در گم شدم. دعای خیر میخوام!
و تجربه ای اگر دارید خیلی ممنون میشم برام بگید!