من دوتا جاری دارم و اصلا خواهر شوهر ندارم ، خجالتی و بشدت زود رنجم تو عمرم در یخچال مادر شوهرمو باز نکردم.
دوتا جاریام بحدی پررو هستن ک اصلا قابل توصیف نیست من ده ساله عروس خانواده شدم و اصلا نمیدونم مادرشوهرم لیوان هاص ظرفهاش رو داخل کدوم کابینت میذاره.
دیروز رفتیم عید دیدنی مادرشوهرم خواب بود جاریام آجیل آوردن چای درست کردن میوه آوردن ظرف شستن من فقط نشسته بودن رومم نمیشد از جام پاشم. نهایت سالی دو بار شام با دعوت میرم خونه مادرشوهرم اونام با دعوت میان.
اما همسایه مادرشوهرمم اون دوتا از ۳۶۵ روز سال ۳۰۰ روزش بدون اغراق شام و ناهار خونه مادرشوهرم هستن یعنی پوکیدم از حسادت، اینقدر اونارو دوست دارن ک نگو ، سالی دوبارم ک میرم خونشون فقط تعریف اونارو گیشنوم
چکار کنم دارم دق میکنم دیروز رفتم عید دیدنی هیییچ کسی با من حرف نزد حتی نیم کلمه انگار یه جزامی رفت خونشون